نکات مثبت را بیرون بکشید
شنیدهاید میگویند چیزهای بد برای افراد خوب رخ میدهد؟ اگرچه مثبت اندیشان چیزهای بد را بد نمیپندارند! بلکه آنان، هر چیزی را بهصورت حادثهای میبینند که نیاز داریم به آنها واکنش نشان دهیم. هنگامیکه برای افراد منفیباف، حادثه ناگواری رخ میدهد، آنها نقش قربانی را به خود میگیرند و همین نقش را بازی میکنند و معمولاً میگویند:«چرا همیشه برای من این اتفاق میافتد؟» اما همین حوادث ناگوار برای افراد مثبت اندیش هم میافتد و افتاده است. اگرچه رویکرد افراد مثبت اندیش به گونه دیگری است و آنها حوادث را با عینک دیگری میبینند و تعریف میکنند و سعی میکنند از هر حادثهای نکات مثبت آن را در نظر بگیرند.
مقابله با کم رویی
اینکه شما بخواهید خودتان را دیگر در موقعیتهایی که باعث بروز کمرویی شما میشود قرار ندهید، فقط پاک کردن صورت مساله است. تا آخر عمر که نمیتوانید خودتان و اطرافیانتان را گول بزنید. به علاوه این مشکل میتواند شما را از رفتن به مسیرهای بسیاری بازدارد. مسیرهایی که میتواند آینده درخشانی برای شما رغم بزند. اگر فکر میکنید وقت آن رسیده که برای مقابله با کمروییتان قدمی بردارید، شاید این پیشنهادات به شما کمک کنند.به جای فرار کردن از ابراز این حقیقت که « من کمرو هستم.» اول از همه بپذیرید که واقعا کمرو هستید. شاید مقاله تست کمرویی؛ تا چه اندازه کمرو هستید؟ به شما کمک کند تا بفهمید واقعا کمرو هستید یا نه و اگر هستید دیگر با خودتان روراست باشید. بعد هم آن را ریشهیابی کنید. چه مواقعی کمرو میشوید؟ دقیقا از چه چیزی میترسید؟ چه چیزی برای شما ناراحتکننده است؟ تا متوجه صورت سوالهای زندگیتان نشوید نمیتوانید برای آنها دنبال پاسخ بگردید! قدم بعدی برای مقابله با کم رویی، تهیه کردن لیستی از نقاط ضعفتان است. در این راستا دست بکار شوید و اقدام به ریشهیابی کمروییتان کنید و در کنار آن یک لیست تهیه کنید. مثلا لیستی از افرادی که جلوی آنها دستپاچه میشوید، موقعیتهایی که باعث کمرویی شما میشوند، یا مسائلی که شما را آزار میدهند. بعد این افراد یا موقعیتها را بر اساس اینکه کنار آمدن با آنها چقدر میتواند آسان یا سخت باشد از آسان به سخت طبقهبندی کنید.
چگونه باورهای منفی را در زندگی خود از بین ببرید؟
منبع اولیه احتمالی یک باور زندگی خود را پیدا کنید. چه اتفاقی افتاد که به این باور رسیدید؟ برای مثال بیشتر والدین وقتی فرزندانشان مطابق میل آنها رفتار نمی کنند آنها را مورد سرزنش قرار می دهند و این کار باعث به وجود آمدن این باور می شود:«من خیلی خوب نیستم.» فرزندان به حضور فیزیکی والدین خود نیاز دارند. با توجه به این نکته در صورتی که والدین این حضور فیزیکی را از فرزندان خود دریغ کنند باعث می شود این باور در آنها به وجود بیاید: «من مهم نیستم.»
رویدادها مفهوم مشخص و ثابتی ندارند و این شما هستید که در ذهن خود به آنها مفهوم می دهید پس نهراسید.
هنگامی که منبع یک باور مشخص شد متوجه میشوید که باور شما تفسیری از تجربیات شما است. بنابراین تفاسیر دیگری هم برای باور شما می تواند وجود داشته باشد. در اینجاست که متوجه می شوید باور شما تنها بخشی از واقعیت است و نه تمام واقعیت.
برای مثال وقتی از سوی والدین خود برای انجام ندادن کاری سرزنش می شوید می توان اینطور برداشت کرد که شما از عهده آن کار بر نمی آیید. همچنین می توان اینطور تفسیر کرد که پدر و مادر شما انتظارات غیرمنطقی از شما دارند. یا ممکن است پدرو مادر شما در مورد توانایی شما برای انجام کاری اشتباه کرده باشند. و یا ممکن است شما در انجام دادن کار بخصوصی توانایی نداشته باشید. مسلم است که نمی توان نتیجه گرفت شما برای کارهای دیگر هم توانایی ندارید. ممکن است شما به دلیل کم سن و سال بودن نتوانید کاری را انجام دهید و این به معنی این نیست که هرگز نمی توانید آن کار را انجام دهید.