واقعیتش این است که این یارانهای که دولت هر ماه به حساب ما میریزد، واقعاً کفاف حتی چند روز زندگی را هم نمیدهد. کافی است یک بار برای خرید به بازار بروی تا ببینی قیمتها تا چه حد بالا رفتهاند. منِ شهروند، هر بار که یارانه میآید، فقط میتوانم با آن بخشی از خرج یکی دو روز خانه را تامین کنم؛ بقیه ماه باید با مشقت و نگرانی سر کنم و ببینم چطور دخل و خرج را با هم جور کنم. انگار که این یارانه، فقط مسکنی مقطعی است و مشکل اصلی پوستمان را کنده؛ گرانی و تورم بیپایاناست. من تعجب میکنم که چرا دولت و مسئولان به جای اینکه به فکر مهار قیمتها باشند، فقط روی دادن یارانه تاکید دارند. خیلیها مثل من ترجیح میدهند به جای یارانه، قیمت کالاهای اساسی تا این حد بالا نرود تا حداقل سفرههایمان کوچکتر نشود. مگر این انصاف است که وقتی صبح از خواب بیدار میشویم میبینیم قیمت کالاهای روزمره مثل نان، برنج، گوشت، حتی لبنیات و سبزیجات حتی نسبت به روز قبل باز هم گرانتر شدهاند؟ تازه متوجه میشوی همین یارانه هم کوچکترین دردی از زندگیات دوا نمیکند، چون همه چیز دو برابر شده. خیلی وقتها با خودم فکر میکنم دولت میتوانست به جای این یارانههای ناچیز که فقط یکی دو روز جواب زندگی است، کاری کند که قیمتها ثبات داشته باشند و مردم بتوانند با درآمد خود یک زندگی آبرومند داشته باشند. چرا باید هر ماه استرس گرانی و تورم جدید را به جان بخریم؟ مگر قرار است تا کی این وضعیت ادامه پیدا کند؟ مردم واقعاً خسته و دلزده شدهاند. به نظرم مسئولان اگر کمی جای مردم بودند و دردهای یک زندگی عادی را میفهمیدند، به جای این یارانههای قطرهچکانی، اول از همه فکری به حال قیمتها میکردند. توقع زیادی نیست اگر بخواهیم شب با خیال راحت بخوابیم و صبح با نگرانی قیمتهای جدید از خواب بیدار نشویم. مردم ایران فقط آرامش و ثبات میخواهند، نه یارانهای که بعد از یک روز تمام میشود.

بهروزی فر – “آب، زیر پوستش افتاده”، یک اصطلاح پرکاربرد است که معمولاً زمانی استفاده