کاش بیشتر قدر کنار هم بودن را بدانیم

نسرین کاری – شب چله یا « شو چله» بلندترین شب سال است در واقع شبی است که از آنجا به بعد شب ها رو به سراشیبی می افتد، بعد از شب چله از طول شب ها کاسته شده و بر طول روز افزوده می شود. در این شب خراسان جنوبی ها هم مراسم خاص خود را داشت که متاسفانه خیلی از این مراسم دلنشین رو به فراموشی رفته و جوانان امروز هیچ اطلاعی از آن ندارند. فامیل بر گرد کرسی جمع می شدند و «اوسونه» می گفتند. برپا کردن کرسی ذغالی از ویژگی های دیرشب چله در خراسان جنوبی است و یکی از دلایل این موضوع نیز استقبال از فصل سرد زمستان است.

جمع شدن همه فامیل در کنار کرسی و شنیدن افسانه های قدیمی
گذاشتن یک سینی بزرگ موسوم به مجمعه از دیگر رسوم شب چله است که در آن انواع میوه ها و آجیل می گذاشتند و معمولاً همه افراد فامیل بر گرد این کرسی جمع می شدند و افسانه های قدیمی که در لهجه محلی به «اوسونه» مشهور است را بیان می کردند و از این طریق شب خاطره انگیزی را برای خود ثبت می کردند.کمتر کسی است که صدای “ساره مزروعی” معلم بازنشسته و بانوی فعال در حوزه های صنایع دستی، غذاهای سنتی و هنرمند صدا و سیمای خراسان جنوبی را نشنیده باشد. او بارها در صدا و سیما و محافل گوناگون درباره فرهنگ و آداب و رسوم استان با لهجه شیرین بیرجندی سخن گفته است. به دیدار این بانوی هنرمند می روم و از او می خواهم قصه و بقول قدیمی ها “اوسونه شو چله” را برایمان بگوید:
بانوی قصه گو با لهجه شیرین بیرجندی می گوید: مردم این منطقه سال‌ها پیش دور کرسی زغالی شب یلدا، مادربزرگ می‌نشستن که با گنجینه افسانه های قدیمی‌اش که در لهجه مردم بیرجند به “اوسونه” مشهور است، درازای شب یلدا را به کوتاه‌ترین شب سال تبدیل کنند.
مادر در دیگ چدن مغز بادم و هسته زردآلو تخم هنداونه شور می کرد
مزروعی با بیان اینکه یادش بخیر “شب های چله” کودکی از هفته قبلش منتظر آمدنش بودیم.، یادآور می شود: مادر دیگ چدنش را در می آورد و مغز بادام و هسته ای زردآلو و تخمه هندوانه را که از تابستان جمع کرده بود شور می کرد. وی با اشاره به اینکه مادر جانم مقداری از آن را برای نوروز نگه می داشت، بقول خودش باید بفکر روز مبادا بود! .
بانوی قصه گو ادامه می دهد: از آن طرف ظهر سی بهمن هوار می شدیم خونه “ جده و باباکلو” (مادربزرگ و پدر بزرگ) که دو تا گوسفند یکی برای محرم و جلوی دسته امام حسین (ع) و یکی هم برای شب چله پروار کشون می کردند.به گفته وی ما بچه ها چه ذوقی داشتیم وقتی خاله و عمو و دایی و عمه می رسید هر کدام چند تا هندوانه زیر بغل می زدیم و یواشکی هم مقداری عناب، برگه زردآلو و تخمه و بادام و انار کش می رفتیم.

“نون ملم و سبد زردک دایی مدلی”
بانوی قصه گو با اشاره به اینکه خدا برکت بده خونه “بابا کلو” که از صبح زود در آن نان می پختن و برای شام نون مُلَم (نان نرم) مهیا بود، ادامه می دهد: ولی از همه بیشتر ضعف سبد زردک دایی مَدَلی (محمدعلی) را داشتم که مثل شیشه ترد و نازک و شغلم هایی که شفای درد سرماخوردگی بود.وی خاطر نشان می کند: بچه ها که بهم می رسیدیم بقول جده قَقُروسکون (جیغ و داد) تو سرا برپا می شد بگو بخند و اگر کینه، دلخوری یا قهری هم بود از یادت می رفت. مزروعی با بیان اینکه غروب که می شد از آتش تنور منقل ها را پر می کردند و دورش هم پرخاکستر بود و زیر کرسی ریخته می شد، یادآور می شود: یک کتری بزرگ سر “چراغ والر” برای چایی گذاشته می شد. در فاصله مهیا شدن چای و شام مردها به مسجد رفته و خانم های خانه در تدارک شام بودند. تصور آن صحنه ها شاید برای جوانان ما سخت باشد چه مجمعه ها که پر می شد و هر آنچه در منزل بود به خانه دوست و همسایه می رفت.

نه فخر فروشی، نه خجالت از تنگدستی
وی تاکید می کند: نه کسی از تنگدستی خجالت می کشید، نه فخر فروشی بود. اونی که چیزی نداشت یک کم گندم بریان آورده بود که من برای آن جان می دادم.
بانوی قصه گوی بیرجندی با اشاره به اینکه با رسیدن آقایان خونه بساط تعریف و شوخی با فنجان های کمر باریک و نعلبکی های لب طلایی که جده ته آن چهره لیلی و مجنون می دید شروع می شد، ادامه می دهد: من در عالم بچگی همیشه فکر می کردم لیلی ومجنون تو نعلبکی ازگرمای چایی نمی سوزند! این موقع بود که جده با دایره می آمد و دایی با باقی مردها دم می گرفتن:
ازغم هجرت دل شیداشکست شیشه ی می درشب یلداشکست
زیر درختای دارچینی وای دارچینی برتو مینالوم
مشت بزنم گل بریزه تو ورچینی برتو مینالوم

جده هم با همان دیگ چدن گوشت داغ وارد می شد
وی خاطر نشان می کند خانم ها هم در تدارک سفره نان خانگی با پیاز ترشی آبلیمو می آمدند و جده هم با همان دیگ چدن گوشت داغ وارد می شد و سفره ای که روش عکس کباب بود و دوغ و چنگال و قاشق بود اما آن شب حسرت هیچ چیز بدل مان نبود.مزروعی با بیان اینکه نان های تیکه شده در روغن گوشت غلت می خورد و هر کسی سریع تکه ای از آن بر می داشت تا سرد نشود، اضافه می کند جده با هنرمندی بفراخور جایگاه و جثه اش گوشت داغ می ریخت. وی عنوان می کند: بعد شام باز هم شوخی و تفریح بود و بقول بزرگترها آنقدر اتیش می سوزوندیم که با تشر بزرگترها روبرو می شدیم. یادش بخیر می نشتیم کنار کرسی و باباکلو برامون شاهنامه را وا می کرد و انگار در صحنه رزم رستم و دیو سفید بود با توپ پر برای مان شاهنامه می خواند.

صقدی دیدار دختر، پسر خو شوم!
بانوی قصه گو یادآور می شود: در ضمن شب چره (هله هوله) بود که در کاسه های نیکلی یا ملامین دست به دست می گشت. پدر ها برای بچه هایشان زردک پوست می گرفتن و با عبارت صقدی دیدار دختر یا پسر خو شوم آروزی مهر و محبت می دادن. حتی برای بچه هایی که هنوز دندان نداشتن زردک را رنده می کردند تا بخورد. مزروعی با بیان اینکه آخر کار هم جده سینی مس در دست و خاله ها و زن عموها هر کدام طبق اناری در دست مثل فرشته ها می آمدند، ادامه می دهد: آخرکار هم جده سینی مس دردست وخاله ها وزن عموها هرکدوم هندونه ای یاطبق اناری دردست همچون فرشته ها می آمدند.باباکلو هندوانه ها را می برید و هر چند نفری یک قاچ هندوانه را پیش می کشیدند و مهربانانه نوش جان می کردند.تا اینجای کار بیدار بودن واجب بود اما بعد از میل کردن انار و هندوانه دورباره عمو علی قصه می گفت و من نمی دونم کی خوابم می برد وقتی چشم باز می کردم صبح شده بود.

وخزی برف شده برین مدرسه که دیر میشه
یادش بخیر. ننه جون با قلف شغلم همه را با محبت بیدار می کرد وخزی برف شده برین مدرسه که دیر میشه…
حالا که سالها از آن روزها و خاطرات خوش کودکی گذشته بارهاحسرت خوردم که کاش آن شب ها نمی خوابیدم و صحنه و حرفها رو تک تک تو حافظه ام ضبط می کردم
مادر ودایی وعمو چند سالی است و جده و باباکلو و عمو علی وعمه ها سالهاست بدیار خاموشان کوچ کردن و آسمانی شدن. هرسال با آمدن چله سخت دلتنگ می شم حسرت دیدار آنها را دارم. کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت. به همین دلیل سعی می کنم هرسال برای عزیزانم یلدایی خاطره انگیز بدور از ریب وریا بسازم مبادا روزی بیاد که حسرت بودن کنار عزیزانم بدلم بازهم بماند.. اینجاست که پایان اوسونه بانوی قصه گوی استان می رسد و اشک از چشمانش جاری می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


طرح راه آهن خراسان جنوبی به عنوان بخشی از مسیر ریلی زاهدان – زابل –

بیشتر

پارسی – مدیر امور شعب صندوق قرض‌الحسنه امداد ولایت خراسان جنوبی از پرداخت بیش از

بیشتر

بهروزی فر – سرمقاله امروز را اختصاص می دهم به همه آنها که دِین بزرگی به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت