مرثیه ای در باب زندگی این روزهای ما

هرم پور- هفته قبل که موج  زیبا و زودگذر عذرخواهی های مقام های مملکتی از مردم به دلایل مختلف راه افتاده بود، خوشحال بودم و لحظه شماری می کردم که یک شیر پاک خورده ای پیدا بشود و آن وسط از همه ی مردم به ویژه طبقات له شده و فرودستی که تا همین یکی دو دهه قبل جزو طبقات متوسط جامعه بودند و با آبرو زندگی می کردند و حالا بدون کمک هزینه های معیشتی نهادهای خیریه و کمیته امداد نمی توانند زندگی بگذارند و در بین دو مسلخ واقعیِ «مرگ» و«زندگی سخت و طاقت فرسا» دست و پا می زنند هم یک  عذر خواهی جانانه یا حداقل ظاهری بکند. این روزها، بخش هایی از کشور ما به ویژه در حوزه های اقتصادیش، حکم همان بیمار سرطانی را پیدا کرده که روزهای اول، علیرغم اینکه بیماری به وجود آمده و نشانه هایش را کاملاً مشخص کرده است، اما هیچکس جرأت نمی کند یا مصلحت نمی داند که این موضوع را علنی کند و به خود بیمار و اطرافیانش چیزی بگوید. همه یا به بهانه ی مراعات حال بیمار، می ترسند چیزی بگویند و یا بعضی ها تعارف می کنند و از گفتن حقیقت طفره می روند. کار به جایی می رسد که بیماری، آنقدر در همه جای بدن ریشه می دواند که دیگر هیچ کاری نمی توان کرد. در استان محرومی مثل خراسان جنوبی اگر کسی آمار  و نمودارها را قبول ندارد، حتماً اینقدر انصاف دارد که با واقعیت های جامعه، سرِ ناساز نداشته باشد و آنها را بپذیرد. واقعیت های جامعه را من در ظرفی به نام زمان می گذارم، آنهم نه برای چند ماه و چند سال. فقط برای یک هفته. آنوقت شما خودتان قضاوت کنید که واقعیت ها را باید پذیرفت یا نه؟: از اول هفته تا آخر هفته مثل همه ی چند هفته قبل، به دنبال تمدید اجاره خانه. صاحبخانه به یکباره اول تیر اعلام کرده برای تمدید قرارداد، ۵۰ درصد روی اجاره منزل خواهد آورد. هیج جایی در بیرجند، منزلی با اجاره مناسب یک فرد با درآمد متوسط پیدا نمی شود، حتی در حاشیه ها. قیمت میوه به بهانه ی کم آبی امسال، دوباره بالا رفته. شیر و لبنیات بین ۵۰ تا ۷۰ درصد فقط در یک هفته افزایش پیدا کرده. زمزمه گرانی خرید تضمینی گندم و افزایش نزدیک به دو برابری قیمت ماکارونی هم شنیده می شود که احتمالاً دور از واقعیت نیست. دستمال کاغذی که بسته ای ۳۲ هزار تومان بوده حالا کمتر از ۵۷ هزار تومان نیست و روغنی که ۱۸ هزار تومان بوده حالا کمتر از ۲۸ هزار تومان پیدا نمی شود. وسط هفته کسی در روزنامه آوا نوشته که نان از ۴۵۰ تومان به ۵۷۰ تومان افزایش قیمت داشته. همان روز یکی دیگر نوشته که سنگ قبر آشنایش را از روی خاک دزدیده اند و برده اند! عصرش خودم تصویر خودرویی را در فضای مجازی می بینم که در سجادشهر بیرجند، تایرهایش را شبانه سرقت کرده اند و به جایش، آجر گذاشته اند! وسط هفته می شود. برای کشیدن دندان مراجعه کرده ام و ۲۰۰ هزار تومان پول داده ام. دو دندان کناری مشکل دارند و هر کدام (عصب کشی و پر کردن) حداقل یک میلیون تومان هزینه دارد. همان روز روغن ماشین را باید عوض کنم. تقریباً قیمتش نسبت به ماه قبل، یک و نیم برابر شده.  تازه پیدا هم نمی شود. می گویند کارگران پیمانی صنعت نفت دو هفته شده  در اعتصابند! آخر هفته شده.  تماس گرفته اند که  برای بچه ها باید از بازار برای مدرسه هایشان (اگر امسال مدرسه ای در کار باشد) خرید کنید. لباس ها و اجناس، قیمتش بیداد می کند. پول کمک به مدرسه و وسایل جانبی و سرویس هم به کنار. کرونا هم که در استان همسایه بیداد می کند و احتمالاً دوباره کسب وکارها را تعطیل خواهند کرد. یادم هست می گفتند مرزها را کاملاً کنترل می کنیم! یادم هست می گفتند مردم نگران نباشند، فقط رعایت کنند! یادم هست می گفتند مدیریت ما  برای مهار کرونا در جهان، تک است! یادم هست می گفتند هیچ مشکلی در ارائه انواع واکسن ها نداریم! یادم هست که گفتند امسال مدارس بازگشایی خواهند شد و حالا می گویند اگر بتوانند همه ی معملین را واکسینه کنند، مدارس باز خواهند شد! یادم هست رئیس جمهور محترم هر روز در رسانه ها قول پیگیری برای مسائل اقتصادی می دادند، هر روز دستوری، هر روز نهیبی، هر روز ابلاغی! یادم هست هر روز یک  رونمایی واکسن داشتیم! یادم هست دیگر قرار بود از شش ماه قبل، نرخ تورم بالای ۵۰ درصدی در بعضی از کالاها نداشته باشیم! یادم هست مدتها شده دیگر کتاب نخریده ام، مسافرت  نرفته ام، گوشت قرمز نخورده ام، همان سالی یک بار رستوران رفتن را هم تجربه نکرده ام، برای تولد عزیزترین هایم نتوانسته ام چیزی که شایسته ی آن باشند بخرم. یادم هست بدبختی ها، امیدهایم را یکی یکی به حلقوم می کشند و آرزوهای خودم و بچه هایم،  هر چه بزرگ تر می شویم، کوچک تر می شوند. یادم هست تلویزیون ملی  تازگی ها  پول داده اغلب  مجری هایش یا چشم هایشان را لیزینگ کرده اند یا ابرو و مژه و لنز رنگی کاشته اند تا وقتی می گویند «هم وطن، هم استانی، امید داشته باش»، تبلور امید را در این چشم های زیبا و لپ ها و گونه های ورآمده و موهای ژل و واکس خورده،  خیلی زودتر بپذیریم که باید واقعاً در عین ناامیدی، امید داشته باشیم! یادم هست هفته قبل، آن کارگری که آمده بود دیوار خانه همسایه را خراب کند و از زمین خواری و کوه خواری های متعدد در باقران و ویلاهای آنچنانی و کارهای آنچنانی تری حرف می زد،  می گفت اگر ماه خوبی داشته باشم حقوق یک ماهم از دو و نیم میلیون تومان بالاتر نمی رود. یادم هست همان وقت فکر کردم مگر می شود با دو و نیم میلیون تومان ماهانه هم زندگی کرد؟ در کشوری که خط فقرش، یازده میلیون تومان است، او برایم جُک می گوید؟ یادم هست یادم آمد امسال در خشکسالی ویژه ای هستیم و کار کشاورزان آبرومند ما هم به سختی شدید خواهد خورد. یادم آمد قرار بود زندگی خالی از دغدغه ای داشته باشیم. و باز یادم آمد ما استانی هستیم که بالاترین نرخ مشارکت در انتخابات امسال و بالاترین نرخ درصد آرای نسبی به آقای رئیس جمهور منتخب را داشته ایم. یادم آمد ما خراسان جنوبی ها، چقدر خوبیم و رسم عالُم این است که خوبی ها، چقدر زود فراموش می شوند!

 (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را درباره این سرمقاله به شماره ۰۹۳۰۴۹۴۳۸۳۱ ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


نسرین کاری – دکتر نگین ناصح، اولین بانوی دریافت کننده بالاترین جایزۀ علمی بنیاد ملّی

بیشتر

بهروزی فر- نهم اردیبهشت ماه در تقویم مناسبت ها، “روز ملی شوراها” نام گرفته، ۲۵

بیشتر

سلام. بارندگی های اخیر در استان و مخصوصا در شهر زیرکوه نشان داد که با

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت