بُزک نَمیر، بهار میاد !!

بهروزی فر – گفت؛ من با مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد زیست، سال های سال از راه سلمانی روزگار می گذراندم تا این که کرونا مراجعات مردم را کم و کارم را کساد کرد، صاحب ملک هم اجاره مغازه اش را طی دو مرحله افزایش به ۵ میلیون رساند، درآمد آن قدری نبود که بتوانم بیمه خودم و شاگردم و پول آب و برق و اجاره مغازه را بدهم، بناچار تعطیل کردم و الان کارگر روزمزدم، اگر کسی پیدا شود و مرا برای انجام کارش بپذیرد، می روم سرِ کار و آخر کاری هم دستمزدی دارم و چند ساعتی دلخوشم به همان رقم اندکی که می تواند چند لحظه ای، زن و بچه ام را خشنود کند، ولی افسوس! می پرسم : چرا؟ می گوید: گاهی شرایط این طور پیش می رود که من تا چند روز، کار گیرم نمی آید و باید با همین پول اندک، چند روزی را سر کنم. نه درآمد من مشخص است، نه قیمت کالاها در بازار!! هرج و مرج حاکم بر بازار، قیمت ها را ساعتی و حتی لحظه ای کرده، مثلاً قند همین چند روز پیش کیلویی ۲۰ تومان بود، امروز که برای خرید رفته ام، شده بود ۲۵ تومان، برنج هم همین طور، ما که نمی توانیم برنج ایرانی کیسه ای ۶۰۰ – ۷۰۰ تومان بخریم، به همین برنج های هندی دلخوش کرده بودیم که آن هم تا همین دیروز با حدود ۲۰۰ تومان تا ۲۵۰ تومان می خریدم، امروز شده ۳۰۰ تومان، بقیه اقلام مصرفی دیگر هم به همین وحشتناکی در حال افزایش است. آهی می کشد و ادامه می دهد: من سه تا فرزند دارم، پسر ۱۳ ساله ام که در حال رشد است و تند تند قد می کشد. شلوار پارسال را برایش بلندتر خریدم- لبخندی می زند و می گوید مثل همان موقع ها که خودمان بچه بودیم- پاچه هایش را تا زدم، اما الان برایش کوتاه شده و باید یکی دیگر بخرم. چند روز پیش با همسرم رفتیم که برایش شلوار دیگری بخریم اما قیمت ها به قدری زیاد بود که به بهانه این که مغازه دار گفته مدل های جدید را دو هفته آینده می آورد، او را به سختی راضی کردیم و به خانه برگشتیم. الان هم امیدم به خداست که تا دو هفته آینده، بتوانم پولش را تأمین کنم و دوباره شرمنده بچه ام نشوم . هر چند از این پل که بگذرم، گردنه بزرگتر که عید است را پیش رو دارم، برای عید پارسال که نتوانستم چیزی برایشان بخرم ، دعا کنید امسال دیگر شرمنده زن و بچه ام نباشم. بعد ادامه داد: این گرانی ها تا کی قرار است ادامه پیدا کند ؟ به خدا خسته شدیم از بس که به زن و بچه، وعده سرخرمن دادیم و منتظر شدیم روزهای بهتر از راه برسند. به او گفتم؛ روزهای بهتر در راهند، دولت برای رفع این مشکلات، قول قطعی داده. گفت: شنیده ام که قرار است سال آینده، شرایط بهتر شود، ولی اینقدر از این وعده ها داده اند که دیگر نمی توانم به این حرف ها اعتماد کنم. دولت از یک طرف به تولید کننده ها اجازه می دهد قیمت ها را بالا ببرند، از طرفی مدل قیمت گذاری روی کالاها را عوض می کند که من جوان تحصیلکرده اصلاً نمی توانم تشخیص بدهم که فروشنده، کالا را چقدر گران تر می فروشد، چه برسد به آن پیرمرد بنده خدای روستایی! از طرف دیگر به ما می گوید؛ بزک نمیر بهار میاد. بعد سری تکان می دهد و می‌گوید؛ کاش یک روز بیدار شویم و ببینیم همه چیز درست شده، من دیگر طاقت سرافکندگی پیش خانواده ام را ندارم. اشک، حلقه چشمانش را پر کرد و من گفتم؛ ما چاره ای جز اعتماد به حرف دولتمردان نداریم.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پارسی – مدیر امور شعب صندوق قرض‌الحسنه امداد ولایت خراسان جنوبی از پرداخت بیش از

بیشتر

بهروزی فر – سرمقاله امروز را اختصاص می دهم به همه آنها که دِین بزرگی به

بیشتر

حدود دو دهه پیش ماده قانونی به منظور واگذاری اماکن ورزشی دولتی به بخش خصوصی

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت