بهروزی فر – سکونت در محدوده جغرافیایی یک آموزشگاه، اگرچه با تبعاتی چون ترافیک سنگین ناشی از تردد خودروهای والدین، ازدحام و شلوغی معبر، صدای بلندگوها در وقت استراحت و …همراه است، اما روی خوش سکه این همسایگی آنجاست که گاه بناچار و ناخواسته بنا به مطالبی که ناظم، مربی پرورشی یا یکی از دانشآموزان در همین بازه زمانی ارائه میکند، دانشت وزن میگیرد و چه بسا با واقعیتهایی روبرو میشوی.بیستم مهرماه که حتماً میدانید زادروز خواجه حافظ شیرازی است و در تقویم مناسبتها، روز حافظ نام گرفته، در مجاورت یکی از همین مدارس شهر، دانش آموزی با قرائت زیبای این بیت که؛ “درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد”، از بچهها خواست بگویند، این بیت از کیست؟ و دریغ از حتی یک پاسخ درست!!او بعد از این پاسخهای نامربوط، در متنی فصیح لسانالغیب را به زیبایی معرفی کرد و از او به عنوان نگین فرهنگ و اندیشه ایرانی در گستره ادب جهان نام برد.او گفت؛ بیستم مهر، در روز بزرگداشت حافظ، به یاد میآوریم که میراث فرهنگی ما تنها در موزهها نیست، بلکه در دیوان اوست، در فال شب یلداهامان، در زمزمه آرام دلتنگی و امید. او گفت:حافظِ متولد قرن هشتم هجری، شاعر ایمان و آزادی است، حرفهای دل او در غزلهای جاودانهاش در شیراز، این شهر شعر و شراب و شیدایی نمانده و جهان شمول شده است و مردم قرنهاست با دیوان او میزیند، با فال او امید میگیرند و در کلامش تسلای جان مییابند.او گفت: در روز حافظ، ایران به خویشتن فرهنگی خود مینگرد! و بعد دوباره پرسید: کسی نام کامل حافظ را میداند؟! پاسخها در آن جمعیت ۲۰۰ و اندی نفر، باز هم درست نبود!… و باز خود گفت:خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ ، متخلص به حافظِ شیرازی و مشهور به لِسانُالْغِیْب!لسانالغیبش یک زنگ داشت، هشداری برای اینکه یک بار دیگر به این حقیقت تلخ برسیم که نسل جوان ما، با داشتههای گذشته و ارزشها، خیلی فاصله گرفته و از همین روست که ادبیات غنی ایرانی و واژههای اصیل فارسی، رفته رفته جایش را به کلمات و عبارتهای نامأنوس دیگر زبانها سپرده و با خلق زبان بیبنیاد و ارزش فینگیلیشی! به پرتگاه نابودی نزدیک و نزدیکتر شده است. از آن تاریخ ۲۰ مهر، حرفهایی که ناخواسته شنیدم را بارها با خود مرور کردهام، به راستی چه کسی یا چه کسانی در این کمرنگ شدن هویتها مقصر و مقصرند؟! ما چقدر برای معرفی بزرگان و البته تاریخ اصیل ایرانی و زبان فاخر فارسی تلاش کردهایم؟! و این سؤال با یک خاطره، طعم تلخی به خود گرفته است. خاطرهای مربوط به یک خبر!آذرماه ۱۴۰۲، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا) نوشت؛ امامعلی رحمان رئیسجمهور تاجیکستان در سمپوزیوم بینالمللی یکصد و پانزدهمین سالگرد درگذشت باباجان غفورف-بزرگترین محقق و مروج تاریخ مردم این کشور- دستور داد به تعداد خانوارهای تاجیکستان، شاهنامه حکیم “ابوالقاسم فردوسی” منتشر شود و به طور رایگان در دسترس آنها قرار گیرد تا مردم هرچه بیشتر از تاریخ، فرهنگ و تمدن نیاکان خود مطلع شوند و تأکید کرد؛ هدف دولت از این اقدام حفظ تاریخ و میراث علمی، ادبی، فرهنگی و تمدنی تاجیکان است.امامعلی رحمان خاطرنشان کرد: در جلسات و سخنرانی ها از ابتدای فعالیتم بهعنوان رئیسجمهور بارها بیان کردهام که باید بدانیم اجدادمان چه کسانی هستند، یعنی ریشههای خود را بشناسیم، به آنها ادای احترام کنیم و به آریاییتبار بودن خود افتخار نماییم!و گویا شاهنامه فردوسی اولین کتابی نیست که مقامات تاجیکستان دستور اهدای آن را به مردم صادر کرده اند، امامعلی رحمان در سال ۲۰۲۰ هم دستور داده بود با هزینه دولت به هر خانواده، کتاب “تاجیکها” اثر “بابا جان غفورف” اهدا شود.باباجان غفورف که تکلیفش روشن است، اما ابوالقاسم منصور بن حسن توسی، زاده شهر توس، متخلص به فردوسی که با بیت ماندگار “بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی” ثابت کرده چکامهسرایی پارسیگو و متعلق به خطه ایران زمین است، گویا در دیگر کشورها، بیشتر مورد اقبال قرار گرفته و برای مانایی اشعارش تلاش میشود.و صد افسوس!! که این چشم بستنها و اهمالها، ما را هر روز بیش از گذشته از اصالتمان دور میکند. (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۱۵۷۲۴۸۲۸۹ اعلام یا ارسال بفرمایید)

حاجی – به عنوان یکی از هموطنان و هماستانیهایی کهسالهاست به دور از زادگاه، در

