مهدی آبادی – هر صبح که چشم باز میکنم، قبل از همه چیز دنبال یک نقطه روشن در افق میگردم. اما چه سود؟ این روزها داستان شهر و استانمان، داستان آفتاب نیست، قصه خاک است. بیرجند و بیشتر شهرهای استان، در تابستان ۱۴۰۴ بیش از همیشه در آغوش ابری از گرد و غبار بیدار شدند؛ ابری بیدعوت، که بیرحمانه به جان آسمان آبی شهر حمله برده و حتی جرات نفس کشیدن را از ما گرفته است. کار به جایی رسیده که انگار تابستان بدون خاک و گرد وارد تقویم نمیشود. مدرسهها، ادارات، کسبوکارها، همه با خاک آشتی کردهاند، هر روز باید لایهای از غبار را از خاطرات و میزهایت پاک کنی تا شاید روزت کمی رنگ زندگی بگیرد. کودکان از پنجره به بیرون زل میزنند و آسمان را خاکستریتر از همیشه میبینند. مادربزرگها وپدربزرگها حالشان بد میشود؛ حتی گلدانهای پشت پنجره هم انگار خفه شدهاند. در نوار مرزی دیگر خاک مهمان نیست بلکه میزبان است و خدا نکند که در این مناطق در مسیر باشی و یکباره بادی تند، هجومی از غبار را به صورتت بکوبد. اگر امروز را با چند تابستان قبل مقایسه کنیم، حجم و شدت گرد و خاک، چشمگیرتر و نگرانکنندهتر شده است. امسال تابستان، انگار تقویم استان را به نام «روزهای خاک» ورق میزنند. تازه یک ماه از گرمای تابستان گذشته، اما در همین مدت بیرجند خودش راچند بار زیر نقاب هوای ناسالم دیده؛ زیرکوه این شهر همیشه در جدال با باد و خاک، روزهای زیادی را تماماً طعم گرد و غبار تنفس کرده، و سایر شهرها هم روزهای ناسالم زیادی را در این سال تجربه کردند. باید بپذیریم که در اکثر مناطق استان دیگر نفس کشیدن گاهی شبیه یک ورزش طاقتفرسا شده؛ آنقدر که برخی از کارشناسان هم میگویند تا پایان تیرماه، نقاط بحرانی استان چیزی بین بیست تا بیستوپنج روز هجوم گردوغبار و هوای ناسالم را تجربه کردند. باران هم گویا قهر کرده؛ بارندگیها نسبت به سالهای گذشته تقریبا نصف شده و حتی ابرها کمتر از همیشه سراغ این خاک تشنه را میگیرند. این ارقام خشک و تیترهای خبری شاید در گزارشها تنها چند سطر باشند، اما برای آدمهای این شهرها، هر روزش تجربه یک واقعیّت تلخ است: پنجرههایی که مدام، پردهشان را کنار نمیزنند و کودکانی که بازیشان پشت شیشه به تماشا خلاصه میشود. اما آنچه بیشتر نگرانکننده است، استمرار و بیبرنامگی این وضعیت است. گرد و خاک دیگر حادثه ای نیست که گهگاهی رخ دهد؛ روندی دائمی شده، و معلوم نیست قرار است تا کجا ادامه پیدا کند. سال به سال تعداد روزهای گرد و خاکی بیشتر میشود و هشدارها کوتاه و عبور موقتی میماند. اما قصه گرد و خاک ریشه اش کجاست؟ حقیقت این است که عوامل مختلف انسانی و طبیعی در این بحران دست دارند. یک بخش مربوط به خشکسالی و کاهش بارش سالهای اخیر است (امسال استان ۴۳ درصد کمتر از میانگین بلندمدت بارش داشته)، اما سهم زیادی از ماجرا به مدیریت آب و خاک هم برمیگردد: کاهش پوشش گیاهی، تخریب مراتع، رهاشدگی کانونهای ریزگرد، و بیبرنامگی باعث شده گرد و خاک هر روز قدرتمندتر ریشه بدواند. در این میان، مردم بیرجند و شهرهای استان هر روز آزمایش زندگی با خاک را پس میدهند.تولیدکنندگان و کشاورزان، گلایهمند از افت بار محصول و خسارت خاک به محصولات باغی. مغازهدارها، خانهدارها، کودکان و سالمندان همه و همه زیر سایه همین بیعملیها به تدریج از حیات و شادابی روزمره فاصله میگیرند. سوالی ساده اما مهم برای مسئولان استان خراسان جنوبی؛ شما که هر سال وعده مقابله، مالچپاشی و کنترل کانونهای گرد و غبار را میدهید، امسال دقیقاً چه کردید؟ سهم بودجه استان در مدیریت این بحران کجا هزینه شد؟ آیا برنامهای عملیاتی و فراگیر داشتهاید یا فقط چند هکتار محدود مالچپاشی شد و بقیه کارها روی کاغذ ماند؟ با وجود گزارشهای رسمی، مردم همچنان شدت حضور خاک را در زندگیشان احساس میکنند. چرا هیچ گزارشی شفاف از اثرگذاری این بودجهها و طرحها منتشر نمیشود؟ چرا اطلاعرسانی و آموزش عمومی در این زمینه ضعیف است؟ حتی کانونهای بحرانی استان مثل زیرکوه و نهبندان همچنان جزو مناطق بیبرنامه ماندهاند و یا کارگروه مقابله با ریزگردهای استان، گزارشی دقیق از میزان موفقیت یا شکست خود، تاکنون منتشر نکرده است. ادامه این چرخه، معنای تلخی جز عادیسازی خفگی برای ساکنان این سرزمین ندارد. تابستانهای خاکی، زنگ بیدارباش به وجدان همه ماست؛ چه مسئول چه شهروند. امروز باید مطالبه کنیم که راهکارها عملی شوند نه شعاری. نباید بگذاریم گرد و خاک، هوای تازه و امید را از ما بدزدد.. شاید هنوز وقت بازگشت باشد؛ اما این بار نه با وعده، بلکه با عمل. (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق 09155665782 ارسال بفرمایید)

حاجی – به عنوان یکی از هموطنان و هماستانیهایی کهسالهاست به دور از زادگاه، در

