یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

یک تلنگر

هرم پور – چند روز قبل یک آقایی از اهالی بیرجند به من زنگ زد. در ظهر تابستانی چله ی گرمای بیرجند که دما تا 45 درجه هم بالا رفته بود، من زیر کولر نشسته بودم و این مرد بزرگوار با صدایی رنجور و خسته و عطش زده از آن سوی تلفن مدام عذرخواهی می کرد که وقتم را برای لحظاتی در اختیارش گذاشته ام. شرمنده شدم. هم بابت این همه لطف و تواضعش، و هم بابت ماجرایی که بیان می کرد. می گفت:«چند روز قبل به یکی از دستگاههای مهم استان مراجعه کرده و آقایان، دم در، گفته اند تلفنت را باید تحویل بدهی. بعد برگه کاغذی را به او داده اند که آقا یا خانمی که انجام کارش مربوط به ایشان بوده، آن را امضا کند و برای حراست درِ ورودی بیاورد و تحویل بدهد و برود.» گفتم حاج آقا. متأسفانه بله. این روالی هست که به دلایل نامشخص و البته به بهانه تأمین امنیت، سالهاست در بعضی از دستگاهها معمول شده و جز اسراف در وقت و کاغذ و اعصاب خرد کنی برای مراجعین، چیزی هم به دنبال نداشته است. گفت: «با انجام این کار مشکلی نداشتم. با پاهای کم رمق و سر و گردن عرق ریز و کمر خمیده و پر درد، بعد از پایین آمدن از پله ها و طی کردن چند دقیقه مسافت در آفتاب سوزان تابستان، به دم در که رسیدم یادم آمد نامه را امضا نکرده اند. به نیرو و مسئولشان گفتم واقعاً سخت است دوباره بروم و امضا بگیرم. همینطور قبول کنید. گفتند: المأمور والمعذور حاج آقا. بی زحمت تشریف ببرید یک امضای ناقابل بگیرید و برای ما بیاورید که روی دفترمان سنجاق کنیم و تلفنتان را بدهیم و بروید. برگشتم. با بدنی سخت رنجور و با لباس هایی که از شدت عرق، خیس خیس بودند. نامه را امضا کردند، تلفنم را با کارت شناسایی تحویل گرفتم و بیرون آمدم. در شهر و همان حوالی روی دیواری یک بنر بزرگ صحبتی از مقام معظم رهبری را درباره ی لزوم توجه به حق مردم و احترام به ارباب رجوع روی آن نوشته بودند. افسوس خوردم. سرم را با غم و دردی بزرگ پایین انداختم و راهم را گرفتم و رفتم. امروز نوه ام گفت خدمت شما زنگی بزنم و موضوع را بگویم که حداقل برای دیگران منعکس کنید» چند روز از آن ماجرا می گذرد. روزنامه نگارم، با ادعای جرأت مندی در نوشتن و قلمی که باید بنویسد. اما جرأت نمی کنم نامی از آن دستگاه بیاورم که نکند فردا مثل هزار جای دیگر که تماس می گیرند و گلایه و تهدید می کنند، زنگی بزنند و بگویند تو نباید کردی چنین چیزی می نوشتی. هم من و هم عزیزانم در روزنامه، تجربه های تلخی داریم که به امتحان دوباره اش نمی ارزد. اما این را می دانم که در نظام مقدس جمهوری اسلامی، آن چیزی که می باید اهمیت اول را داشته باشد، حق مردم است. متأسفانه این حق، به ویژه از سوی بعضی از مدیران گردن کلفت، بعضی از دستگاههای صاحب قدرت، بعضی از جایگاههای دارای تمول سیاسی یا اجتماعی یا مالی، حداقل در استان ما، گاهی پیش می آید که خیلی ارزش گذاری نمی شود و بهایی به آن داده نمی شود. عزیزان بزرگواری داریم که در همین استان در چنین دستگاهها و جایگاههایی حضور دارند و از جمله نیروهای خدوم، مدیران متواضع و مسئولین همیشه در خدمت مردمند. اما وجود حتی یک لکه سیاه روی یک کاغذ سفید، باز هم از ارزش آن همه سفیدی، کم می کند.گاهی لازم می شود برای یک خدمت عالی، برای یک دعای خیر از طرف مردم، برای لبیک گفتن به تأکیدات رهبری برای احترام به مردم، و برای تثبیت جایگاه مردمی یک دستگاه یا نهاد یا اداره یا سازمان، یک قانون، یک بخشنامه، یک ابلاغیه یا یک روند مریض غیرقابل دفاع را حذف یا تعدیل کرد. باور کنید حداقل در استان خراسان جنوبی، نه تنها هیچکس مانع نمی شود و خرده نمی گیرد، بلکه همه ی مردم دست به دعا بر می دارند و طلب خیر می کنند. قدر مردم را نه با شعار و بنر و پارچه نوشته و تیزرهای تبلیغات تلویزیونی و سخنرانی های آنچنانی، بلکه با عمل باید بدانیم. (حاج آقای عزیز. الوعده وفا. من نوشتم. بقیه اش با خدا)
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق 09304943831 یا صفحه اینستاگرامی @s.hossein.harampoor.m اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت