شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳

این حکایت ماست!!

بهروزی فر-عادت به معنای کاری است که انسان به آن خو می گیرد، اگر کمی واقع بین باشیم، می بینیم زندگی همه‌ ما از مجموعه  عادت‌هایی شکل گرفته که در حقیقت روال زندگی‌ ما را تعیین می‌کنند و حتی شخصیت‌ ما را شکل می‌دهند. برخی عادت‌ها بنیادی هستند و در وجود ما بالفطره جای دارند که البته اغلب برای موفقیت در زندگی ضروری می باشند اما بخش عمده ای از عادت ها اکتسابی بوده، در اثر زندگی در یک جمع یا منطقه، خواسته یا ناخواسته به رفتار و کردار ما اضافه می شوند و به عبارتی از مادر به دختر و از پدر به پسر به ارث می رسند.  نکته قابل تأمل این که، بخش عمده ای از این عادت ها را بد می دانیم و وقتی آن ها را در رفتار و گفتار دیگران مشاهده می کنیم، مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.  اگر با این مقدمه موافقید که قطعاً به آن چه در ادامه آمده و می خوانید، قبلاً رسیده اید اما اگر مخالف این گفته ها هستید، لطفاً از خواندن ادامه مطلب سرباز نزنید، مطمئناً موارد مشابهی در رفتار خود خواهید یافت.  شایع ترین عادت ما- منظور از این ما، اغلب افراد جامعه است، دور از جان همه انسان های فرهیخته و مبرا- این است که به تجسس در رفتار و کردار دیگران خو کرده ایم، تا آن جا که بدی های دیگران را بیشتر باور داریم و ضعف های خود را نه تنها نمی بینیم بلکه آنها را ایراد نمی انگاریم، کمی فکر کنید، شما هم به این نتیجه خواهید رسید. ما از این که بشنویم فلانی پشت سرمان حرفی زده، مکدر می شویم اما صحبت در مورد ویژگی های یک همکار، رفتار یک مدیر، برخورد یکی از بستگان و حتی نحوه سخن گفتن کسی که همه جمع او را می شناسند، آن هم به شیوه ای تمسخر آمیز را، گفتگوهایی دوستانه می پنداریم و حتی برای تأیید دادن دیگران به این باور و موجه جلوه دادن حرف مان، کلی توجیه می آوریم.  ما به رانندگی دیگران ایراد می گیریم، توقف خودروها روی خط عابر پیاده را ناشی از کم تجربه بودن راننده می دانیم، اگر پشت سر ماشینی قرار بگیریم که راننده اش با موبایل صحبت می کند و اصلاً حواسش به ترمز گرفتن های ناگهانی نیست، به قدری عصبانی می شویم که هر بد و بیراهی را شایسته اش می دانیم، پارک دوبله، توقف مورب، بوق زدن های مکرر، سبقت گرفتن بیجا، بلند بودن صدای باند و… همه و همه را بد می دانیم اما یادمان می رود شرایطش که مهیا گردد، خودمان هم تخلفاتی داریم که…  وقتی می شنویم پسر همسایه با پارتی بازی و به خاطر وجود عمو یا خاله ای ذی نفوذ در اداره ای مشغول به کار شده، کلی به هم می ریزیم و درخصوص تضییع حقوق و بی عدالتی حسابی فلسفه می بافیم و به هر کسی می رسیم از کار زشت شان می گوییم و اشتباه شان را به تفسیر می کشیم، اما وقتی آقازاده خودمان به زیور مدرک تحصیلی آراسته شد، به هر دری می زنیم، به هر کسی سفارش می کنیم، از هر راهی می رویم، کلی هدیه و بسته فرهنگی! پیشکش می کنیم تا شاید فرجی شود و بتوانیم دستش را جایی بند کنیم.  و نمونه بارزتر شرایط کنونی است، برای مهار هر چه سریعتر کرونا، محدودیت هایی اعمال می شود، فعالیت برخی اصناف ممنوع می شود، ترددها زمان دار می شود، آمد و شد بین شهری مشروط می شود، حضور در آرامستان ها ممنوع می شود و… معترض می شویم،دل مان برای اموات به شدت تنگ می شود، حضور در تشییع جنازه فامیل همسایه را امری واجب می انگاریم، هوای مراسم عروسی و لحظاتی خوش در کنار دیگر آشنایان وسوسه مان می کند، از این که واحد صنفی ما را که تعطیل کرده اند و چشمه روزی مان قطع شده، دلخور می شویم، واحدهای صنفی را که بسته اند، کلی از خریدهامان مانده و معطل شده ایم، شب گردی هامان با ماشین تعطیل شده، به آنها که می شناسیم و ذی نفوذند رو می اندازیم تا برای سفر غیر ضروری مان مجوز بگیریم و…  تصمیم گیری را به خودمان می گذارند و می گویند مردم خودشان شرایط را می بینند و مراعات می کنند و می دانند کادر درمان ۱۴ ماه پر از خستگی و استرس را پشت سر گذاشته اند… ما هم در پاسخ به این اعتماد، شرایط را ایده آل تصور می کنیم، بی هیچ ملاحظه ای دید و بازدیدهای فامیلی را انجام می دهیم، سفر می رویم، مراسم عروسی مفصل با مهمانان متعدد می گیریم، تفریحات مان از سر گرفته می شود و کرونا را برای دیگران می بینیم…  وقتی نتیجه همه این اهمال ها، چند برابر شدن آمار مبتلایان و فوتی ها می شود و مدام از پر شدن تخت های بیمارستانی می شنویم و ناکافی شدن امکانات و تجهیزات، تازه یادمان می افتد همه این ها به خاطر کوتاهی های دولت است!!  در چنین شرایطی همه مشکلات را پای دولت و وزارت بهداشت و دیگر تصمیم گیران می نویسیم و حتی به این نتیجه می رسیم فلان فامیل مان که می داند کرونا دارد اما به تشییع جنازه پدر همسایه شان رفته، فلان دوستی که مبتلاست اما روز برات عدم حضور در آرامستان را نشانه بی احترامی به اموات و به چشم مردم لازم می دانست، فلان همکاری که ماسک زدن در محیط کار را غیرضروری می داند، فلان… همه و همه تقصیر دولت است.  و این حکایت ماست، ما که یادمان می رود اگر بخواهیم دنیا را تغییر دهیم و شرایط را به کام خودمان و دیگران کنیم، کمی باید به تغییر در کردار و رفتار خودمان هم بیندیشیم، درست مثل آن صاحب فضلی که گفته بود؛ “کودک که بودم، می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!”

(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مشوق‌های قانون جوانی جمعیت موجب شده که خراسان جنوبی در سال گذشته حائز رتبه دوم

بیشتر

مهدی آبادی – ترافیک شهر بیرجند موضوع عجیب و غریب است که هر زمان به

بیشتر

با درود به روزنامه فریاد رسان مردم به مسئولین گرچه گوش بعضی از مسئولین فاقد

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت