یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

عمرت به برکت دراز باد «آوای» خوب ما

هرم پور – شهریور بود، سال 1376. بیست و پنج سال پیش. درست مثل همین روزها و چنین حال و هوایی. کمی عقب تر از این روزها. درست تر بگویم دوم شهریور سال 1376. بیست و پنج سال پیش. عکس های روز افتتاح را که نگاه می کنم، من بین آن همه، هنوز یک کودک بودم تا یک نوجوان رسیده. به روزها آخر تابستان نزدیک می شدیم و آرام آرام، بوی پاییز می آمد….اما نه… اجازه بدهید دلانه تر بگویم…حالا که خوب فکر می کنم یادم هست آن روزها، اصلاً بوی پاییز نمی آمد. بوی بهار می آمد. بوی کاغذ. بوی قلم. بوی نوشتن. بوی دویدن های خبرنگاری. بوی مقاله. بوی نامه های تمبرخورده ی مردم. بوی اتوبوس و چاپخانه و بیدار خوابی های تا صبح برای تا زدن دو برگ از یک نشریه روی هم تا بشود چهار صفحه ی دلنشین مردمی، تا بشود همان برگ سبزهای تحفه درویش، تا بشود یک جریان، یک اتفاق، یک تصمیم .بله. بوی بهار می آمد، آنهم درست در ابتدای پاییزی که بعضی از رنج ها و دردها رنگ زردش را روی چهره هایمان نشانده بودند، بهار بود، بهار گفتگو. بهارِگعده های فرهنگی و ادبی و هنری. بهار مسافرت های بی توقف عاشقان شهر و استان به دفتر کوچکِ یک تازه متولد شده ی دوست داشتنی که نامش را «آوا» گذاشته بودند؛ آن روزها؛ «آوای بیرجند» و این روزها؛ «آوای خراسان جنوبی». بوی نگرانی هم می آمد. بوی دلواپسی از آینده. بوی نگرانی از قول هایی که عمل نشوند، یا وعده هایی که بی وفا بمانند. تقدیر بر این قرار گرفته بود که پلک های یک نشریه روی هم باز و بسته شوند، نفس های یک دو هفته نامه و بعدتر ها هفته نامه و بعدتر ها یک روزنامه، برای بیست و پنج سال بی وقفه دم و باز دم فرهنگی و هنری و ادبی و اجتماعی داشته باشند و قلب این نشریه و بعدترها روزنامه به امید عشق این مردم به فرهنگ و به انگیزه ی حمایت های بی دریغشان مدام بتپد تا این نوپای مردمی، بیست و پنج ساله شود. بیست و پنج سال گذشت. یک ربع قرن. پسرها و دخترهای دو سه ساله ی همکاران آن روزهای «آوا» که گاهی در میان خستگی های روزمره ی بی شمار، روی پایمان می نشستند و برایشان از قصه ی غُصه هایمان می گفتیم و آنها «ماندگی های» ما را به مسخره می گرفتند و به چشم های خواب آلودمان می خندیدند و با بازیگوشی هایشان غبار خستگی از چهره های مان پاک می کردند امروز جوانان رشیدی شده اند که هرکدامشان گوشه ای به خدمتی مشغولند. شما یادتان می آید آن روزهای زیبا را؟ تولد آوا را؟ روزهای ترافیک مطلب و نوشته و مقاله را؟ صف طولانی علاقه مندان به خبرنگاری و نوشتن را؟ تیترهای جانانه ی تنها فریاد مکتوب مردم این دیار را؟ عکس ها را؟ مصاحبه ها را؟ گزارش ها و نقدها را؟ نشستن سیمای زیبای بزرگان و فرهیختگان و دانشمندان و علما بر قاب گلستانه ی آوا را؟ من خوب یادم هست. بیشتر از بسیاری از شما از رنج هایی که پدر این روزنامه به پای این فرزند بیست و پنج ساله کشیده و چشیده، از دردهایی که به صبوری رد کرده و از مرارت هایی که به انتظار، پشت سر گذاشته است با خبرم. پدر صبور این روزنامه خوش ندارد از او چیزی بنویسیم. اما بیست و پنج سال هم عمر کمی نیست که به پای این جوانِ همیشه گویای مکتوب، صرف شده.بگذارید من شهادت بدهم که راه اندازی و از همه مهم تر، سالم و در خط و بر خط نگه داشتن یک نشریه به مدت بیست و پنج سال، کاریست کارستان، کاریست خیلی خیلی سخت، چیزی شبیه معجزه آنهم در شرایطی اقتصادی و اجتماعی آن سالها و این سالها، که تاوانش درد است و رنج، اما لحظه به لحظه اش به عشق بوده و حرمت برای مردم و لذت از حل شدن مشکلی و برداشته شدن مانعی. شایسته نیست اینجا بنویسم که آوا خوب است، آوا صدای مردم است، آوا باربردار دردها و رنج های مردم است. اما اجازه بدهید این را بنویسم که آوا بر گردن بسیاری از ما حق بزرگی دارد، آوا به گردن فردای این دیار هم حق بزرگی دارد، آوا جریده ی ثبت شده بر دلهای مردم است؛ آوا خوب ماند چون چون فارغ از چپ و راست گرایی هایی معمول همچنان مستقل مانده، چون در تلاطم گردبادهای بی شمار روزگار دیار ما به آرامش مردم بیش از آرامش خودش پرداخته و اندیشیده، چون رسالت بزرگ تاریخی خودش برای انتقال میراث گرانبهای فرهنگی و ادبی و هنری و اجتماعی این دیار را به فردا به موقع شناخته و برایش تلاش کرده. آوا کشتی مکتوبیست که این روزها چه در فضای نسخه ای وچه در فضای مجازی، مسافرانش با آرامش و آسایش خاطر بر عرشه اش سوار می شوند و به دیروز و فردا می روند. چه خوب که آوا بود و چه خوب تر که آوا هست. در آغاز بیست و ششمین سالگشت انتشار، عمرت به برکت دراز باد آوای خوب ما.

(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق شماره 09304943831 و صفحه @s.hossein.harampoor.m اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت