یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

درخت پول

فاطمه رجب زاده – این روزها بورس از نان شب برای بعضی واجب تر شده ، خیلی ها دیوانه بورس شده اند و برای چند صد هزار تومان سرمایه گذاری بیشتر در روز و ماه و خرید سهام بیشتر ، اوضاع زندگی را برای خود و خانواده شان سخت تر می کنند. با این فکر که از کم هم کمتر می خوریم و کمتر خرج می کنیم و پول بیشتری می ماند تا به بورس ببریم و این پول بزاید و از این زایش پول بیشترو بیشتر دستمان را بگیرد. خبرها از سود های دو سه برابری و گاه چند برابری برخی که آن هم محرمانه به نزدیکانشان می گویند مبادا چشم بخورند ، بورس رابه  وسوسه برانگیز ترین عرصه برای بسیاری از مردم در این دوره بیداد گرانی ها تبدیل کرده است. میدانی که ورود به آن فراموشی می آورد . این روزها خیلی ها را در اطراف خود مانند بچه هایی می بینیم که به شدت سرگرم بازی هیجان اوری هستند که آخرش برای برخی اشک و آه است و برای عده ای هم تا امروز که لبخند رضایت و رغبت حرص آمیزی برای تقویت وضع موجودشان همراه داشته است. نمی دانم چرا ناخودآگاه داستان پینوکیو به ذهنم می اید. آن قسمت داستان که گربه نره و روباه مکار سکه هایش را  با حیله ی اگر بکاری ، درخت سکه سبز می شود از چنگش درآوردند و در ادامه با فشار اوردن مشکلات، سردرگمی ها  و غم از دست دادن سکه هایش همراه با  بسیاری دیگر از بچه ها ورود به دنیای آرزوها را انتخاب کردند، دنیایی که برایشان فراموشی می آورد ، فقط بازی و بازی و بازی و ناگهان روزی پس بیدار شدن از خوابی عمیق خود را موجود دیگری در آینه یافتند. بازی بورس این روزها از برخی ، موجودات دیگری ساخته است . انسان هایی عجیب که چشمشان  به گوشی های همراه  دوخته شده و ناگهان محکم بر پیشانی شان می زنند ، انسان هایی که گردن هایشان بیش از حد رو به جلو افتاده شده و یکهو می خندند ، چهره شان دگرگون می شود ، قند توی دلشان اب می شود. وقتی ته وتوی ماجرا را در میاوری می بینی ، چند میلیونی سود کرده است. از او که می پرسی حالا با این نوع سرمایه گذاری ، مشغولیت و تمرکز اجباری چه می خواهی بخری و برنامه ات چیست ؟ جواب می دهد ، خانه ، ماشین و چه  وچه ، اما برای سوال بعدی که می دانی قیمت مسکن و … چه قدر بالا رفته و بورس برای خیلی ها از تورم عقب مانده است ، جوابی ندارد. ترجیح می دهد با همین عادت عجیب بورس بازی سرگرم باشد. فکر ش را هم که می کنم می بینم  مُسکِن جانانه ای است برای مرض اقتصاد بیماری که هیچ چاره برای درمانش نیست و مثل سرطانی بد خیم  به جان مردم افتاده ، جز این است که برای فراموشی این درد بی درمان ، انتخاب خیلی ها خیره شدن به چشم های شهلای بورس است ؟

نمی دانم خوب است یا بد است هیچ کس هم این را نمی داند یا دست کم اگرمی داند نمی گوید. فقط می گویند آن ها که کار بلدند بیایند و این هم یک جمله خوب است آخر ما ، مردم همه چیز دانیم . مگر می شود بورس بازی را بلد نباشیم . همین دیروز خبر رسید که یک نفر خانه و خوردوی خود را فروخته و فقط یک سهم نمی دانم کاراچی چی در بورس خریده ، بورس بازها می گویند این بابا حتما رانت اطلاعاتی داشته . بعد هم چشم هایشان به سمت چپ یعنی ، مرکز تجزیه و تحلیل مغز حرکت می کنند، به نظرم مخمخه خریدهمان  کارا نمی دانم  چی را به جانشان انداختم .

وا عجبا ! از این روزها ، از پشت پرده ها و از اهدافی که منطقی برایشان یافت می نشود. مسیرهای فکر کردن هم دیگر مرزهای گذشته را در نوردیده و به محدوده جذابیت ریسک برای همه رسیده اند. خدا بخیرکند . اخرش اینکه پژواک جمله ای مغزم را عاصی کرده است. جمله یکی ازهمین سبدگردان های بورس ؛ شغل جدیدی که با طنازی بورس رو شده و خوب هم گرفته است . می گفت : «فقط این را بدان که در بورس یکی باید ببازد تا تو ببری ، یکی باید ببازد تا تو ببری ، یکی باید ببازد تا تو ببری. »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت