یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

تأملی بر پدیده مهاجرت همشهری های عزیز ما

هرم پور

مدتیست در لابلای اخبار مختلفی که از گوشه وکنار می بینم یا می شنوم یا می خوانم، خبرهای مربوط به مهاجرت را بیشتر از قبل مشاهده می کنم. خبرها هرچند کوتاه و گاهی حتی مبهم هستند، اما عموماً بار معنایی خاصی دارند. افزایش روز به روز این آمار، کمی برایم نگران کننده شده، و نگران کننده تر از آن، اقبال و استقبال بیشتری است که در بعضی خانواده ها، بعضی جوان ها و بعضی از نخبگان این شهر برای جور کردن پول و مهاجرت از ایران می بینم. چند روز پیش یکی از دوستان به تلفن همراهم زنگ زد و گفت «نمی دانی لاتاری چه زمانی در اینترنت برگزار می شود یا فراخوان هایش را درج می کنند؟» به او گفتم: « شاید باورت نشود، اما بارها نام لاتاری را شنیده ام، تنها چیزی هم که از لاتاری دیده ام یک فیلم به همین عنوان بوده، اما واقعاً نمی دانم» بعد از آن پای اینترنت نشستم و جستجو کردم ببنیم اصلاً «لاتاری» چی هست و به چه کار می آید. دیدم سیستم مهاجرتی عجیبی است که آمریکا هرسال از طریق قرعه کشی برگزار می کند تا برای حفظ تعادل نژادی کشورش، 55 هزار نفر را از سراسر جهان به قید قرعه به آنجا وارد کند. سهم ایران ظاهراً حدود سه هزار نفر می شود. از یکی دو نفر از دوستانم درخواست کردم اگر در بیرجند افرادی را می شناسد که از این طریق مهاجرت کرده اند؛ اسمی، فامیلی یا صفحه اینستاگرامی بفرستند تا اگر بشود زمینه ی صحبتی با آنها مهیا کنم. تعجب کردم. تعداد زیادی را فرستادند که در سالهای اخیر رفته بودند، چند نفری هنوز آمریکا بودند و چند نفری هم نمی دانم چطور، ام سر از کشورهای اروپایی در آورده بودند! می شناختمشان. قریب به اتفاقشان، میانسال و بعضی ها هم نخبه، آنهم از فامیل های مشهور بیرجندی و همگی هم به شدت عاطفی و عاشق شهر و استانشان بودند. سالها پیش با یکی دونفرشان که آن زمان حدود بیست و پنج سال داشتند و همگی در مرکز شهید بهشتی سمپاد بیرجند هم مدرسه ای یا همکلاسی بودیم، به بهانه اختراع یک دستگاه، در «هفته نامه آوای بیرجند» آن زمان مصاحبه کرده بودم. اصلاً سیاسی نبودند. و من واقعاً تعجب کردم چرا رفته اند! حالا مدت هاست به دنبال پاسخ به این چرای بزرگ برای خودم هستم. احساس می کنم نوعی سرخوردگی، نوعی بیگانگی و ناامیدی از نقش داشتن در سرنوشت و آینده کشور، و نوعی به هم ریختگی همه چیز، از مرز خستگی به مرز تنفر از بعضی شعارها رسیدن، مشاهده بعضی تبعیض ها و رانت ها و متأسفانه بعضی فسادها، عدم توجه به فکرها و اندیشه ها والبته سرکوب کردن بعضی از نخبگی های نخبگان ما به بهانه های سیاسی و اجتماعی، انباشت نارضایتی ها، عدم توازن در عدالت اجتماعی، و البته مشکلات بلاشک در اقتصاد و تورم و گرانی ها که باعث شده هیچ فرد ایرانی نتواند برای فردای زندگی اش برنامه ریزی کند و همه ی اقتصاد این کشور از بورسش گرفته تا نرخ تورم و نرخ طلا و ارزش، به آن سوی مرزها گره بخورد، بعضی از افراد جامعه را به این نقطه رسانده که رنج رفتن و حتی بعضی سختی ها و حقارت های بعد از آن را به رنج های حاصل از ماندن ترجیح بدهند. من هم اولین باریست که در همه ی این سالهایی که گاه به گاهی بعضی ها به شوخی یا جدی، از من هم می پرسیدند «نمی خواهی بروی»؟ و من با صراحت لهجه و محکم می گفتم «نه. به هیچ وجه.» اما حالا فقط سکوت می کنم و فکر می کنم. واقعیت تلخ آن است که ما لحظه به لحظه در حال ازدست دادن سرمایه های انسانی خودمان هستیم. به خاطر عملکردهایمان که حتی ناظر نیستیم اشتباه بودنشان را بپذیریم، تعداد بی شماری از مردم ما، در سختی و تنگنا هستند، و تعداد زیادی از همین بی شمارها، دلبستگی های عمیق به خانواده، به دین و مذهب، به نمادهای سیاسی و اجتماعی کشور، به فرهنگ و تاریخ این سرزمین، و به خاک پاک این دیار دارند. خراسان جنوبی، در همه ی قرن های متمادی تاریخش، مردمانی داشته که به هوش و ذکاوت و صبوری و سختی در برابر مشکلات زبانزد بوده اند. اما چه می شود که نه تعداد فراوانی، بلکه همان تعداد اندک نخبه ی این دیار در خفا و آشکار به دنبالِ «رفتن» هستند، این سؤالیست که جای تأمل فراوان دارد. شاید هنوز هم بتوان با تغییر رویکردها، باتغییر نگاهها، با تغییر برخی رفتارها، با تغییر سبک و سیاق مدیریت ها، با گسترش واقعی چتر عدالت اجتماعی(که رهبر معظم انقلاب هم بارها و بارها در سخنرانی ها و سخنان پرمغزشان از آن یاد کرده اند و بر لزوم آن تأکید فرموده اند)، با به حساب آوردن مردم در تصمیم ها، با شفاف و صریح و صادق بودن با مردم و با دوری از تحویل بعضی دروغ ها به مردم، با از ابهام درآوردن خیلی از تصمیم ها و مسائل، با بدست آوردن دلهایشان و با ایجاد رضایت قلبی در آنها، با رفع تبعیض ها در کشور، با توجه کردن بیشتر و واقعی به ظرفیت های استانهای محرومی مثل خراسان جنوبی(که نماینده محترم طبس، فردوس، بشرویه و سرایان در سخنان اخیرشان اظهار داشتند نیم قرن زمان می برد تا این محرومیت ها در خراسان جنوبی از بین بروند)، ذهن ها را از اندیشه ی مهاجرت به سوی حضور فعال تر در صحنه ی ساختن کشور سوق داد و شاید حداقل از افزایش آمار هر ماهه و هرساله ی مهاجرت ها جلوگیری کرد. آنچه خواندید، شعار نبود، آنچه خواندید، حدس و گمان نبود، آنچه خواندید، گلایه نبود که باز بعضی از دوستان شعار بدهند و بگویند که « سیاه نمایی می کنی، آمار اینطور نیستند، بگذارید آنهایی که می خواهند بروند، بروند؛ چون مردم زیادی در کشور باقی مانده اند و جایشان را پر می کنند!» آنچه خواندید، واقعیت ها بود، نگرانی ها بود، و بیم و هراس های ما از فردایی که امروزش را همگی خوب می بینیم. بعضی باورمان می شود و بعضی چون کبک، سر در برف کرده ایم تا خاطر مبارک سیاست های غلطمان، احیاناً مکدر نشوند.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را درباره این سرمقاله به شماره 09304943831 ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت