بهروزی فر – امروز یکشنبه اول مهرماه، نخستین روز سال تحصیلی جدید است، بعید می دانم حال و هوای رفتن بچه ها به مدرسه و ذوق فرزندان یا نوه هاتان در خرید لوازم التحریر، دغدغه پدر و مادرها در تأمین نیازها و شهریه مدارس، این شلوغی های اول صبح شهر و… ، خاطرات دوران تحصیل شما را زنده نکرده باشد و چه بسا همین چند جمله، شما را به آن سال های دور برده، همان موقع که مجبور بودید با سر تراشیده و بی مو به مدرسه بروید یا با مقنعه های بلند چانه دار و مانتوهای تا زیر زانو در کلاس درس حاضر شوید وگرنه می بایست صابون تنبیه و کسر نمره انضباطی و ضمانت والدین را به تن می مالیدید… نشستن پای صحبت بزرگترها و شنیدن از خاطرات آن روزهای تحصیل بچه ها و مقایسه آن شرایط با آنچه امروزه شاهدیم، حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ است. نمونه این تفاوت فاحش را در کتاب” شازده حمام” به قلم “دکتر محمد حسین پاپلی یزدی” به وضوح می توان مشاهده کرد، من این کتاب را چند سال پیش از آقای مهندس امامی مدیرعامل وقت شرکت آب و منطقه ای استان هدیه گرفتم و خواندن آن را به شما هم توصیه می کنم. دکتر پاپلی یزدی از کارکشته های شهیر جغرافیاست که بسیاری از اساتید بنام این رشته به شاگردی در محضر ایشان افتخار می کنند، ایشان خاطرات زندگی خود را در کتاب “شازده حمام” با عنوان “گوشهای از اوضاع اجتماعی شهر یزد” به رشته تحریر درآورده که اگر ان شاء الله مجالی پیش آید، بخش هایی از آن را در مقام مقایسه با آنچه امروز شاهدش هستیم یا تشابه اتفاقات و تجربه ای که در برخی نهفته است را در این ستون قید خواهم کرد. آنچه از این کتاب و مناسب روز بازگشایی مدارس، می توان اشاره کرد، خاطره ای از صفحات ۷۱ و ۷۲ کتاب” شازده حمام” است؛ “من خاطرات زیادی از کلاس اول دارم… اولین خاطره مال اولین جلسه اولین روز کلاس بود. آقا معلم وارد کلاس شد، بچهها با بی حالی برپا کردند! آقا معلم گفت بنشینید. بعد هم فوری پای تخته حرف «الف» و «ب» را نوشت و گفت این «الف» است بگویید «الف» و همه گفتند «الف» ، گفت این حرف «ب» است همه بگویید «ب» ، همه گفتند «ب» . گفت حالا قلم و کاغذها را در آورید و ۲۰ بار «الف» و ۲۰ بار «ب» را بنویسید. اول مهر بود و هوای یزد، دلکش و دلانگیز و باغچه مدرسه پر از درخت انار، پنجره کلاس هم باز بود- آقا معلم پشت به بچهها کرد و روی صندلی کنار پنجره نشست- بچهها تقلا میکردند که شکل «الف» و «ب» پای تخته را روی کاغذ بنویسند. برای من و چند نفر دیگر که ملا (مکتبخانه سنتی قدیم) رفته بودیم نوشتن راحتتر بود. نیم ساعتی آقا معلم در تفکر بود. بعد بلند شد و سری به میزهای بچه ها زد. یک مرتبه آقا معلم محکم تو گوش اصغر [یکی از دانش آموزان] زد. بطوری که اصغر سرش خورد به سر همکلاسی پهلویی! چرت بچهها پاره شد، همه هاج و واج که اصغر چکار کرد که آقا معلم اینطور محکم توی صورتش زد. آقا معلم گفت بچه دست راستت را کردی تو جیبت و با دست چپ مینویسی؟ بیا بیرون. اصغر ضعیف و نحیف و مردنی از روی نیمکت بلند شد و از ردیف دوم میزها به جلو تخته سیاه آمد. آقا معلم گفت کره خر، احمق کودن هنوز که دست راستت را کردی در جیبت و با لگد به پشت اصغر زد، اصغر بیچاره به شدت به طرف دیوار پرت شد و ناخودآگاه دست راستش را از جیبش بیرون آورد. او دستش را حایل خودش و دیوار کرد. اصغر از مچ، دست راست نداشت! این تلخترین خاطره تحصیلی از اولین روز کلاس اول ابتدایی، باعث شد که هر وقت چپ دستی را میبینم یاد معلم کلاس اول و اصغر بیفتم و همه چپ دستها را دوست بدارم. معلم یعنی آقای جلیلی هاج و واج مانده بود. اصغر بی دست هم جلو او ایستاده بود. با وجود سیلی و لگد و بی دستی، نه گریهای میکرد و نه نالهای! معلم گفت خوب برو بنشین. با دست چپ هم که نوشتی اشکالی ندارد. اصغر تا کلاس سوم به مدرسه آمد و سپس با پدر و مادرش از یزد به کرج مهاجرت کردند”. از این دست ماجراها و کودک آزاری ها را همه در خاطرات تان دارید، اگرچه تفاوت نسل امروز با گذشته، زمین تا آسمان است و نه تنها دیگر نداریم پدر و مادرهایی که روز شروع مدرسه به معلم بگویند؛” گوشتش از شما، استخوان هایش از ما” که اغلب هر تنبیه مختصر زبانی را هم ناخوشایند دانسته و گزارش و پیگیری می کنند، و حتی بچه های امروز هم سربه زیری و بله چَشم گویی های بچه های قبل را ندارند و بسیار حاضر جوابند و به خود اجازه می دهند در برابر هر برخوردی بایستند. با همه اینها هنوز که هنوز است با همه اخطارها و هشدارهای آموزش و پرورش، مواردی از تنبیه های بدنی و حتی روانی دانش آموزان گزارش می شود، برخوردهایی که روح و روان بچه ها به ویژه در مقطع ابتدایی را آزرده می سازد و تا سال ها، اثرات سوء خود را بر نحوه تحصیل آنها می گذارد، و آن روی سکه هم گلایه معلمان است از فرمان ناپذیری اغلب بچه ها، بروز و ظهور آسیب های اجتماعی متأثر از ساختار خانواده یا فضای مجازی، و حتی والدینی که بی توجه به مشکل فرزند خود، معلم را عامل همه مسایل می دانند و گاه با برخوردهای فیزیکی، حرمت مدرسه و معلم را زیر سؤال می برند. همه اینها در کنار هم تلخ و شیرین های دوران تحصیل را می سازند، اما آنچه انتظار می رود دغدغه مندی خانواده ها و معلمان در تربیت نسلی سالم، آگاه و بادانش کافی است که بتواند مایه تعالی کشور باشد. بدون تردید روز شروع مدرسه، آغازگر یک راه سخت است، هم برای خانواده ها هم برای متولیان آموزش در کشور!(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷ اعلام یا ارسال بفرمایید)
دادرس مقدم – پیرمرد بشرویه ایی با بخشش فیش حج خود به جبهه مقاومت از