یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

اقتصادی که صبر مردم را لبریز کرد

هرم پور

بیست و سوم مهر ماه 99 است، بیرجند، اصلاً هر کجای دیگر استان، و قراری که باید حقش برای مردم، ادا می شد. حق احترام به زندگی آنها. کسی یادش هست؟ انگار عالیجنابان زره پوش اقتصادی ما از قیمت ها بی خبرند، و گاهی در معیت این بی خبری، عذر بدتر از گناهی به اسم «تحریم» را هم بهانه می آورند. سکه به بالای شانزده میلیون تومان هم رسید، دلار به سی و دو هزار تومان هم سرک کشید و قیمت خانه ها و اجاره خانه ها، دو برابر هم شد. خط فقری که دقیقاً ده سال قبل کمتر از یک میلیون تومان بود، حالا 10 میلیون تومانی هم شد، نرخ تورم، بالاتر از پارسال هم شد، و خراسان جنوبی، مفتخر به کسب مدال دوازدهمین استان کشور در بیشترین نرخ تورم کشور در شهریور ماه هم شد! این روزها، بازار خبرهای همسان سازی حقوق کارمندان حسابی داغ شده، و من فقط می خندم به اینکه کدام حقوق؟ کدام قدرت خرید؟ و کدام فایده از همسان سازی؟ یک کارمند بازنشسته بر اساس قیمت های یک ساعت قبل، با دریافتی حقوق میانگین سه میلیون تومان در ماه برای تهیه یک جهیزیه حداقلی که این روزها از 150 میلیون تومان کمتر آب نمی خورد، نزدیک به چهار سال هیچ چیزی نباید بخورد تا با ذخیره ی این پول، بتواند دخترش را به خانه بخت بفرستد. سه سال دیگر هم نباید هیچ چیزی بخَرد و بخورد یا بپوشد تا یک خودرو با تکنولوژی 50 سال قبل کشورهای اروپایی و شرق آسیا به نام «پراید» را به قیمت یک ساعت قبل(که حدود 165 میلیون تومان است) بتواند تهیه کند و سوار شود، و اگر دل و جرأتی داشته باشد و بخواهد در یک محله ی متوسط در بیرجند خانه ای 75 متری را خریداری کند که نه از آفتاب چیزی عایدش شود نه از مهتاب، باید 125 ماه(یعنی بیش از ده سال) هیچ چیزی نخَرد و نخورد و نپوشد تا به یک سرمایه اندک اینچنینی برسد! سرجمع این سالها می شود هفده سال! عمر یک یک نسل.اگر نیمی از این حقوق را صرف خورد و خوراک و پوشاک و میهمانی و سفر و بیماریش کند، این هفده سال، دو برابر می شود، یعنی می شود 34 سال، سن یک بالغ میانسال. تازه اگر اتفاق خاصی نیفتد و اگر قیمت ها تا امروز که یوم بیست و یکم از ماه پاییز سال 1399 است، ثابت بماند و در معجزه ای غریب، نرخ تورم کشور صفر بماند و در معجزه ای غریب تر، انصاف در جامعه برقرار باشد! می دانید که هر کیسه برنج به 260 هزار تومان، گوشت به کیلویی 95 هزار تومان ، روغن جامد اگر پیدا بشود به حلبی بالای 90 هزار تومان، قند به هر بسته 5 کیلویی بیشتر از 45هزار تومان، شکر به هر کیلو 8 هزار تومان، چای به هر نیم کیلو 120 هزار تومان، مرغ به کیلویی 19 هزار تومان ، تخم مرغ به هر کیلو بالای 16 هزار و پانصد تومان، سیب به کیلویی بالای 12 هزار تومان رسیده و تازه اگر مشکل خاص یا بیماری خاصی نداشته باشید(مثل آنچه دیروز همکار بزرگوارم سرکار خانم بهروزی فر در سرمقاله شان به آن اشاره بسیار خوبی داشتند)، اضافه کنید هزینه دارو و درمان بیماری های فصلی را، و صد البته هزینه اجاره منزل را و پول تحصیل مدرسه و وسایل و خوراک و پوشاک بچه ها را و پول قسط وام ها را و هزینه ایاب و ذهاب را و هزینه آب و برق و تلفن و گاز و اینترنت و شارژ را. و در این میان، قید خریدن کتاب و سالی یکبار مسافرت و سالی یکی دوبار غذای بیرون خریدن و خوردن را و هر عید آجیل و تنقلات و شیرینی خریدن را و میهمانی دادن و دعوت کردن ها را و ماه رمضانی بیاید و افطاری دادن را و چه بسا صدقه هایی که گهگاه به نیازمندی داده می شد را و عروسی رفتن ها و پاتختی ها و جشن های تولد و روز پدر و مادر و دختر و پسر و معلم را که از اساس باید زد!! عزیزی نه به شوخی که به واقع می گفت یکی دو روز قبل برای خریدن یک «فرغون» به میدان آزادی بیرجند رفته، قیمت های 800 هزار تومانی می داده اند. او و می خندید و می گفت که گفته اند همین را در خیابان مدرس 900 هزار تومان می دهند و در خیابان معلم یک میلیون تومان! و می گفت خدا بیامرزد پدر و مادر کرونا را که رفت و آمدها و میهمانی را از سرمان کم کرد، وگرنه بیچاره بودیم! عالیجنابان زره پوش احتمالاً بی خبرند که اقتصاد ما این روزها دیگر خیلی خیلی مقاومتی شده است! احتمالاً بی خبرند که صبر مردم لبریز شده، احتمالاً بی خبرند که لذت از زندگی مردم گرفته شده، و بی خبرند که جامعه به دو بخش تقسیم شده؛ «آنهایی که توانستند در مقابل سختی های اقتصاد مقاومتی مقاومت کنند و فربه و چاق شدند و به ریش همه خندیدند، و آنها که نتوانستند و روز به روز لاغر تر شدند و گوشه ای افتادند و مُردند!» طبقه ی میانه ای دیگر نیست. این روزها، در هیاهوی سخیف تبلیغات و سرباز جمع کردن برای لشکرهای انتخاباتی سال آینده، بعضی ها دغدغه ی کمرنگ شدن حضور مردم را در انتخابات دارند، و من بیشتر از این دغدغه ها، نگران مردمی هستند که صبرشان به لب رسیده، نگران کشوری هستم که نمی داند چگونه احترام مردمش را حفظ کند، نگران جوانانی هستم که لحظه به لحظه از صف همراهی کنار می کشند و اعلام نارضایتی می کنند، نگران نسلی هستم که دنیایی از سؤال های بی جواب دارد که گاهی با پرخاش و گاهی با بی تفاوتی و دورویی به آنها جواب داده می شود، نگران آرزوهایی هستم که تبدیل به عقده شده اند و عقده هایی که روزی سر باز خواهند کرد و وای از آن روز که نمی دانم دور است یا نزدیک؟! باور کنید اقتصاد ما دیگر خیلی خیلی مقاومتی شده، حوصله ها را کم کرده، صبر و تحمل ها را به تحلیل برده، تاب و توان را محدود کرده، انرژی ها را گرفته، ظرفیت ها را کُشته، استعدادها را خُرد کرده و مردم سرگردان و گرفتار در گرداب سوء مدیریتی ها و ناکارآمدی ها را به فردا، بسی ناامیدتر کرده است. کجاست نجات دهنده ی دلسوز و بی ریایی که درد مردم را بفهمد و کاری بکند؟ واقعاً نمی دانم.آقای رئیس جمهور محترم! آقایان محترم هیأت دولت! آقایان محترم مجلس! در این سربالایی، نفس های مردم برید، بیست و سوم مهرماه 99 است، خیلی دیر شده، هنوز سر قرارتان با مردم نیامده اید. و من نمی دانم کجا تشریف دارید؟!کسی می داند؟
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را درباره این سرمقاله به شماره 09304943831 ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت