شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳

چنان قحط سالی شد اندر دمشق …

بهروزی فر- این روزها که آمارها از بارندگی ۳۶ میلی متری استان در طول یک سال زراعی می گویند و به این اذعان دارند که؛ خشکسالی امسال در ۵۰ سال گذشته بی سابقه بوده و برآوردهای جهاد کشاورزی، خسارت وارده به بخش کشاورزی و دامداری را در این نخستین مرحله خشکسالی، ۲ هزار و ۴۷۰ میلیارد تومان تخمین می زند.  یا این که فقط طی ۶ ماه، از ابتدای سال آبی جاری (مهر ۹۹) تا اوایل فروردین ۱۴۰۰، بر اثر کاهش بارندگی ناشی از خشکسالی، به بخش های دام، مراتع و چاه‌های مالداری عشایر استان ۳۰۳ میلیارد تومان خسارت وارد شده و از ۳ هزار و ۴۰۰ هکتار مراتع در اختیار عشایر ، ۸۰ درصد آن براثر کاهش بارندگی از بین رفته و این فقر مراتع، جامعه عشایری استان را وادار به کوچ به سمت استان‌های سیستان و بلوچستان، خراسان‌ رضوی و خراسان شمالی کرده است( در حالی که سال گذشته  ۳۸۰ خانوار عشایری از سیستان و بلوچستان به  منطقه نهبندان  کوچ داشته اند).  و عمق فاجعه آن جا نمود پیدا می کند که هواشناسی از درگیری  ۱۱ درصد مساحت استان با خشکسالی بسیار شدید پرده برمی دارد و دیگر داده ها به کاهش ۲۱ درصدی منابع آب های سطحی استان اشاره می کنند، به گونه ای که تنها ۳ و نیم میلیون متر مکعب آب، پشت سدهای استان ذخیره شده و چون چشمه ها و قنوات تأمین کننده آب استان نیز با کاهش آبدهی مواجه شده اند… یعنی سال سختی پیش رو داریم.  حالا با این شرایط، شنیدن اخباری از حرکات غیرانسانی و سودجویانه، مثل جولان دلالان و خرید محصولات کشاورزی به ثمن بخس و درآوردن دام از چنگ عشایر و دامداران با قیمت های اندک، بسیار تلخ و ناگوار است.  اگر چه استفاده از فرصت ها، شرط اساسی در سودآوری است، اما این که این فرصت!!(فروش محصولات به جهت نیاز مالی و آرزوی مرگ دام به علت نداشتن تمکن و ناتوانی در تأمین نهاده و علوفه) در شرایط بحرانی و استیصال یک نفر یافت شده باشد، اصلاً معقول و منطقی به نظر نمی رسد.  کنار هم گذاشتن این قطعات برای تکمیل پازل خشکسالی به عنوان آزمونی تلخ، عجیب شعر بسیار زیبای سعدی علیه الرحمه را تداعی می کند؛

“چنان قحط سالی شد اندر دمشق  

 که یاران فراموش کردند عشق

 چنان آسمان بر زمین شد بخیل

که لب تَر نکردند زرع و نخیل… 

نه در کوه سبزی نه در باغ شَخ

 ملخ بوستان خورده، مردم ملخ

در آن حال، پیش آمدم دوستی

 از او مانده بر استخوان، پوستی

وگر چه به مِکنت قوی حال بود

 خداوند جاه و زر و مال بود

بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی

 چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی

بغرید بر من که عقلت کجاست؟

 چو دانی و پرسی سؤالت خطاست

نبینی که سختی به غایت رسید

 مشقت به حد نهایت رسید؟…

که مرد اَر چه بر ساحل است، ای رفیق

 نیاساید و دوستانش غریق…

نخواهد که بیند خردمند، ریش

 نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش…. “.

و کاش برسیم به این نقطه که؛

 نخواهد که بیند خردمند، ریش

 نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش

(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مهدی آبادی – ترافیک شهر بیرجند موضوع عجیب و غریب است که هر زمان به

بیشتر

با درود به روزنامه فریاد رسان مردم به مسئولین گرچه گوش بعضی از مسئولین فاقد

بیشتر

جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: انجام عملیات‌های وعده صادق یک و ۲

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت