کاری – می پرسم : «چند ماه خدمتی؟!» می گوید: « سه ماهی می شود که از غرب کشور به بیرجند آمده ام!» از کنجکاوی هایش کاملاً مشخص است که هنوز راه و چاه دسترسی به خیابانها و مکانهای گردشگری شهر را بلد نیست، و چه بسا قبل از سربازی حتی نام شهری به اسم «بیرجند» را هم نشنیده است! بعد این طور ادامه می دهد: «زمانی که متوجه شدم باید خدمتم را در یک شهر شرقی کشور بگذرانم خودم و خانواده ام خیلی نگران شدیم، چون هیچ شناختی از این شهر نداشتیم. بعد از پرس و جو، انگار دل بعضی ها به حالمان سوخت و گفتند که بیرجند یک شهر کویری است و هیچ امکانات رفاهی و تفریحی هم ندارد !» این، داستان هزاران جوان، هزاران خانواده و هزاران نفریست که از چندین دهه قبل تا به امروز، سینه به سینه نقل شده و خیلی وقت ها با حضور سربازان یا خانواده هایشان در بیرجند، رنگ واقعیت هم به خود گرفته است؛ «داستان ترس از حضور در شهری بدون امکانات! » تاریخ را که بخوانید متوجه می شوید که پادگان آموزشی بیرجند در سال۱۳۰۴ و در قالب گردان سواره نظام ارتش تأسیس شد، سالها بعد در ۱۳۳۸ به هنگ۲۰۱ آموزشی و سال۱۳۴۴ به مرکز آموزشی۳۰۴ با استعداد ۲گردان و سال۱۳۵۰ به مرکز آموزش۰۴ با استعداد ۴گردان آموزشی و گروهان قرارگاه، خدمات و پشتیبانی تبدیل شد. حالا سالهاست که بخش آموزشی پادگان از سال۱۳۸۴ به کیلومتر۲۰جاده بیرجند ـ خوسف در محدوده روستای سیوجان منتقل شده و از سال۱۳۸۷ هم به مرکز آموزش۰۴ امامرضا(ع) تغییر نام داده است. وقتی در جمع متولدین دهههای ۴۰ شمسی به بعد از بیرجند سخنی به میان میآید، همیشه یکی هست که به جز تعریف از زیبایی های باغ اکبریه، باغ رحیم آباد، مدرسه شوکتیه و البته سرمای استخوانسوز شبهای این شهر، گریزی هم به خاطرات پادگان۰۴ آن بزند و از خاطرات دوران آموزش نظامی و خدمت سربازی خود یادی بکند؛ خاطراتی که در آنها، هم رد پای عشقها و شادی ها و رنج ها و غم دوری های دوران جوانی و نامزدی یافت میشود و هم از همزیستی دورادور و مسالمتآمیز با گرگ و خرگوش و روباهی که در میان درختان پرشمار و جنگلی پادگان لانه داشتند یادی به میان می آید. خاطراتی انبوه و شنیدنی که برخی از آنها حتی میتواند دستمایه ساخت فیلم و سریال های جذاب و به یادماندنی شود. بیرجند از دیرباز به عنوان یک شهر سربازی و دانشجویی شناخته می شده و از گذشته های دور به واسطه ی استقرار پادگان ۰۴ و اقامت افسران و عالی رتبگان ارتشی در آن معروف بوده است، هرچند ناگفته نباید گذاشت که برخی هم خاطرات مبهمی از شهر ما بیرجند دارند.اگر بپرسید چرا؟ شاید یکی از مهم ترین دلایلی که می توان برایش ذکر کرد این است که آنطور که باید و شاید ظرفیت های فرهنگی و گردشگری شهر بیرجند به این مسافران دو ساله و به خانواده هایشان و به همه ی آنانی که کم و بیشتر از این دو سال در بیرجند حضور داشته اند، شناسانده نشده است. بیرجند شهریست که فرصت های زیادی در خصوص گردشگری، تفریح و سرمایه گذاری برای غیر بومی ها دارد، ولی کمتر به آن پرداخته شده است. این خاک دامن گیر با مردمی واقعاً مهربان و دلسوز و میهمان نواز ، از مسیر راه حضور هزاران سرباز، گاه پیش آمده که با تیره ها و طوایف و مردمان مختلف از نژادهای متنوع و اصیل ایرانی وصلت کار هم شده اند. اما از همه این ظرفیت ها برای توسعه شهر چه استفاده ای برده ایم؟ تقریبا هیچ!! تحفه ی توسعه ای که می توان از این نعمت و فرصت عالی بدست آورد این بوده که علاوه بر ایجاد فرصت های کارآفرینی برای سربازان در دوران سربازی ، می باید به هر سرباز، به عنوان یک سفیر فرهنگی، سفیر اجتماعی، سفیر اقتصادی و یک سفیر سوغات و صنایع دستیِ این خطه نگاه کرد. ما بیش از هفت دهه ی قبل باید به این حساسیت می رسیدیم که هر سربازی که به شهر بیرجند می آید می تواند یک سفیر فرهنگی برای شهر باشد، می تواند با کوله بار خاطرات خوبی که به سوغات می برد، موجب جذب دهها و صدها گردشگر شود، می تواند سفیر سوغاتی های ناب، محصولات کشاورزی بی بدیل، صنایع دستی اصیل و سفیر جاذبه های گردشگری شهر و دیار و استانمان باشد. اما واقعاً و انصافاً در این خصوص چه اقداماتی انجام شده است؟ متولی شناساندن شهر به این قشر از جامعه کیست؟در لابلای صدها ساعت درس نظامی و عقیدتی و امدادی و تاکتیکی در پادگان، چند نفر از کارشناسان دستگاههای متولی امور شهری، فرهنگ، تاریخ، هنر، مردم شناسی، طبیعت، اجتماع و ارزش های معنوی اختصاصی این شهر و استان، به میان سربازان رفته اند تا فقط برای همین نیم ساعت، برایشان از جاذدبه ها، ظرفیت ها، داشته ها و زیبایی ها و هنر و فرهنگ و اصالت این شهر و استان بگویند؟ آن قدیم تر ها ، دلاک ها و حمام های عمومی و این جدیدتر ها، به جز سوپر مارکت ها یا سینماها یا پارک ها یا شرکت های حمل و نقل و استخرها که محل گذر و حضور و مراجعه ی سربازها شده اند، کدام مسئول یا کارشناس یا دستگاه متولی در استان و در شهر بیرجند این فرصت بی بدیل را قدر شناخته و از حضورشان استفاده های فرهنگی کرده است؟ اگر این فرصت ناب در اختیار شهر دیگر یا استان دیگری هم بود، همینطور با آن برخورد می شد؟ ما نباید بگذاریم همیشه، قهرمان نقش بستن خاطرات بد، دلگیری ها و غم ها از شهر بیرجند در ذهن سربازان باشیم و رفتار ها و بی تفاوتی هایمان آنطور باشد که پس از رفتن از شهر، اگر کلاهشان هم جایی اینجاها بیفتد دیگر به این شهر برنگردند، ما اگر به دنبال توسعه شهر و استان هستیم، اگر به دنبال معرفی این جاذبه های بی بدیل و ظرفیت های ناب فرهنگی هستیم، هیچ نیازمند به هزینه های گزاف تبلیغاتی یا پهن کردن فرش قرمز برای سفیران کشورهای مختلف نیستیم، همین هزاران جوان پرانرژی و خوش استعداد و گلچین شده از سراسر کشور را که چند ماهی میهمان ما هستند، قدر بشناسیم، مابقی پیشکش. بیاییم برایشان از همین امروز برنامه ریزی کنیم. (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق 09155665782 اعلام یا ارسال بفرمایید)
دادرس مقدم – پیرمرد بشرویه ایی با بخشش فیش حج خود به جبهه مقاومت از