مهدی آبادی- ۱۳ آبان یادآور سه مقطع تعیینکننده در تاریخ معاصر ایران است؛ روزی که تبعید حضرت امام (ره) در سال ۴۳، شهادت دانشآموزان در سال ۵۷ و تسخیر لانه جاسوسی در سال ۵۸ در یک نقطه به هم پیوند خوردند تا مفهوم «استکبارستیزی» از شعار به واقعیت اجتماعی تبدیل شود. از آن روز تا امروز، این تاریخ نه فقط یک مناسبت تقویمی، بلکه آزمونی برای سنجش روحیهی مسئولیتپذیری، آگاهی سیاسی و هویت اجتماعی نسلهای جدید بوده است. سه شنبه این هفته نیز همزمان با سراسر کشور، راهپیمایی ۱۳ آبان در شهرستانهای خراسان جنوبی برگزار شد. خیابانها میزبان مردمی بودند که با حضور خود وفاداری به آرمانهای انقلاب را به نمایش گذاشتند. در اکثر شهرهای استان، حضور دانشآموزان ـ بهویژه دختران ـ چشمگیر بود و برخی مدارس با نظم و هماهنگی مثالزدنی در مسیرهای تعیینشده حرکت کردند. پلاکاردهایی با مضامین انقلابی و شعارهای علیه استکبار جهانی، فضا را رنگ و بوی خاصی بخشیده بود. اجرای نوحه و روضه ابتدای مسیر در برخی شهرها نیز حال و هوایی معنوی به راهپیمایی داده بود و یاد ایام دفاع مقدس را زنده میکرد؛ همان حال و هوا که پیوند میان عاشورا و ۱۳ آبان را بهویژه در تقارن با دهه فاطمیه پررنگتر ساخته بود. اما در کنار این شور مردمی در مرکز استان، نکاتی نیز وجود دارد که نمیتوان از آنها چشم پوشید. حضور دانشجویان و تشکلهای دانشگاهی نسبت به سالهای گذشته کاهش یافته است. امسال کمتر نشانی از صف منسجم بسیج دانشجویی، انجمنهای اسلامی یا سایر گروههای فعال دیده شد. این مسئله فراتر از یک غیبت مقطعی است؛ نشانهای از نوعی سکون و بیحسی در بدنهی جنبش دانشجویی که روزگاری موتور محرک مطالبات فکری و اجتماعی کشور بود. اگر ۱۳ آبان را روز دانشآموز و دانشجو میدانیم، کمرنگشدن این قشر در چنین میدانی یک زنگ خطر جدی است؛ زنگ هشداری برای بازتعریف نقش دانشگاه در تحولات اجتماعی. سکوت دانشجو وقتی نهادینه شود، خاموشی چراغ پرسشگری یک ملت است. در بخش دانشآموزی نیز هرچند حضور فیزیکی قابل توجه بود، اما شور خلاقانهای که همیشه به این روز معنا میداد چندان به چشم نمیخورد. سالهایی نه چندان دور، خیابانها از ازدحام گروههای دانشآموزی، پرچم، دستسازهها و نمادهای هنری پر میشد؛ رقابت مدرسهها برای ساخت عروسکهای تمثیلی از استکبار و آرایش نمادین مسیر، خودش یک نمایش بزرگ از انتقال پیام به زبان نوجوانان بود. امسال آن خلاقیتها کمتر دیده شد و بیشتر راهپیمایان در قالب صفهای منظم اما بیهیجان ظاهر شدند. بخش زیادی از این مسئله به تغییر اولویت خانوادهها و حتی مدیران مدارس بازمیگردد؛ گویی اهمیت این روز برای اولیاء و مربیان کمرنگتر شده و ۱۳ آبان دیگر آن جایگاه جدی در تقویم تربیتی مدارس را ندارد. این موضوع اگر ادامه یابد، معنا و فلسفه تربیتی این رویداد را تهدید خواهد کرد. با این حال، حضور چشمگیر دانشآموزان دختر در بخشهایی از مسیر قابل توجه بود؛ تصویری از نسلی که علیرغم کمبودها، هنوز دل در گروِ ارزشها دارد و میتواند سرمایهی اجتماعی آینده باشد. حضور این قشر جوان، نشان داد که در دل جامعه هنوز رگههایی از ایمان و انگیزه زنده است، نیازمند فقط برنامهریزی درست و دریافت معنا از سوی نهادهای فرهنگی و آموزشی است. در حاشیه برنامهها، بسیاری از شرکتکنندگان از اجرای روضهخوانی در ابتدای مراسم تقدیر کردند. روضهای که با یاد حضرت زهرا(س) همراه شد و پیوندی نمادین بین فرهنگ مقاومت، ولایتمداری و بیزاری از ظلم ایجاد کرد. چنین لحظاتی دقیقاً همان روحی است که اگر در مدیریت فرهنگی بازتولید شود، میتواند جان تازهای به برنامههای نسل جوان بدهد. در میان اقشار حاضر، جای خالی طلاب و روحانیون جوان نیز احساس میشد. درست است که برخی از اساتید حوزه حضور داشتند، اما نبود حضور جمعی و سازمانیافته طلاب، در کنار غیبت بخشی از جامعه دانشگاهی، تصویری نیمهکاره از وحدت فکری جامعه دینی و علمی را پدید آورد. ای کاش همانگونه که شعار «وحدت حوزه و دانشگاه» در ادبیات رسمی تکرار میشود، در میدان عمل نیز این همپوشانی به چشم میآمد؛ راهپیمایی امروز میتوانست صحنه تجلی همین وحدت باشد. ۱۳ آبان امسال، همچون آینهای واقعی از حالوهوای اجتماع بود؛ آمیختهای از شور، احساس، کمتوجهی و امید. راهپیمایی به پایان رسید، اما پرسش اصلی همچنان باقی است: آیا مسئولان فرهنگی و آموزشی ما به اندازه کافی برای حفظ معنا و پویایی این مناسبت کار کردهاند؟ آیندهی این روز تاریخی، بسته به پاسخی است که امروز به این پرسش داده میشود.

حاجی – به عنوان یکی از هموطنان و هماستانیهایی کهسالهاست به دور از زادگاه، در

