شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

…و آنگاه او را بخشیدم

نسرین کاری – ماجرای قتل یکی از بازرگانان موفق استان در سال ۹۶،‌ چندی قبل با بخشش قاتل پایان یافت اما شنیدن این قصه از زبان پسرش علاوه بر اینکه تلخ است اما درس عبرتی برای کسانی است که شاید تحت تاثیر خواسته های دنیوی در فکر خود به قتل فکر می کنند چرا که مطمئنا بی جواب نمی ماند . درسی دیگر هم برای بسیاری از ما دارد . بخشش و احساس بزرگی که به انسان می دهد اینکه گذشت از قاتل پدری مهربان دل شیر می خواهد.

پدر؛ صادر کننده نمونه استان
رامین سنایی فر می گوید: پدر م بازرگان، صادر کننده نمونه استان، مجری نمایشگاه بین المللی و مسئول تشریفات گمرکی در سازمان صنعت و معدن و تجارت بود. وی درباره قصه قتل پدرش یادآور می شود: در سال ۹۶ مردی به نام مصطفی که داری طرح و ایده برای فعالیت اقتصادی بود از سوی ارگانی به ما معرفی شد و پس از چند مرحله و حضور در جلسات پدر نظر مثبت خود را نسبت به او اعلام کرد. فرزند کوچک او و نداشتن شغل ثابت هم مزید بر علت برای همکاری با وی شد. وی با بیان اینکه مصطفی فردی داری ایده و طرح بود و آن زمان در تولید قطعات خودرو با شرکت ما همکاری می کرد، می افزاید: زمانی که وارد مجموعه شد حدود ۵۰ میلیون بدهی و وام داشت که پدر به او قرض داد تا تصفیه کند و او را همه جوره حمایت کرد. مصطفی از همان ابتدا به دنبال فرصت برای عملی کردن نقشه شومش بوده است چرا که در سفر آخر پدر یعنی ۲۵ اسفند ۹۶ با به بهانه ثبت ایده اش و تنها نماندنش در سفر با وی همراه شد.

بهانه خرابی تلفن
چند روزی از سفر گذشت هر قدر تماس می گرفتیم پدر جواب تلفن را نمی داد و گهگداری پیامکی می آمد که گوشی ام خراب شده است و قادر به پاسخگویی نمی باشم و بعد از آن دیگر کلا گوشی خاموش شد. با مصطفی هم که تماس می گرفتیم یا می گفت حاج آقا در جلسه است و نمی تواند جوابگوی تلفن باشد یا اینکه گوشی شارژ تمام کرده است. این در حالی است که پدر همیشه سه پاور بانک به همراه داشت و هیچوقت گوشی او خاموش نمی شد.

در جریان قرار گرفتن مسئولان قضایی
دو روزی از ماجرا گذشت و درخانواده به قضیه مشکوک شدیم و ماجرا را به مسئولان قضایی اطلاع دادیم و مصطفی به عنوان مظنون اصلی تحت پیگرد قرار گرفت . رامین سنائی فر داستان را اینگونه ادامه می دهد: مصطفی که از مدتی قبل نقشه بالا کشیدن اموال را در سر می پرواند در سفر با حل کردن قرص متادون در دم نوش پدر و با فشار دادن گلوی او با قساوت تمام او را به قتل رسانده بود.

خرید از بازار تهران پس از قتل!
مصطفی پس از قتل پدر به بازار تهران می رود و برای خود و خانواده خرید می کند او درباره چگونگی اطلاع قاتل از رمزهای بانکی پدر پاسخ می دهد : در طول مسیر به واسطه پرداخت پول غذا یا بنزین زدن از رمزهای پدر مطلع می شده اما اینکه رمز ها بسیار ساده و براساس شماره موبایل پدر هم بوده بی تاثیر نیست. او خاطر نشان می کند: این قاتل سنگ دل دو روز در خودروی پدرم جنازه اش را همراه داشته و نمی دانم انسان چطور به این مرحله از رزالت می رسد که دست به جنایت بزند آن هم قتل کسی که جز محبت از او چیزی ندیده است. رامین سنایی فر در حالی که چشمانش پر اشک می شود می گوید: دلمان می سوزد و بارها گفته ام کاش در دعوا و درگیری پدر به قتل می رسید آن وقت این قدر دلمان نمی سوخت، حتی خود قاتل بارها اعتراف کرده لطفی که این مرد و این خانواده در حق من کرده اند حتی پدر و مادرم نکرده اند.

رها کردن جسد در نزدیکی های بیرجند
قاتل پس از خرید از بازار به بیرجند برمی گردد و جنازه را در نزدیکی بیرجند همراه با پتو در پشت شن شویی رها می کند و دو روز جسد در زیر آفتاب می ماند تا کشف می شود. او ماشین را به کارواش می برد و قسط هایش را پرداخت می کند و با ماشین به منزل می رود! رامین سنائی فر با بیان اینکه با شک به مصطفی با او تماس گرفتم اما او عنوان کرد پدر بخاطر جلسه ای در تهران ماندگار شده است.ادامه
می دهد: از او درخواست کردم در محلی او را ببینم تا درباره قراردادی با او صحبت کنم.

قاتل دستگیر می شود
قرار در پشت قبرستان گذاشته می شود و رامین با آگاهی هماهنگ و مصطفی دستگیر می شود. این در حالی بود که سه ساعت قبل هم جسد پیدا شده و شناسایی شده بود. او می گوید: مصطفی ابتدا منکر ماجرا می شود و می گوید از موضوع بی اطلاع است در حالی که همه مدارک بر علیه او بود. جنازه بعد از دو روز در ماشین بودن و دو روز در آفتاب ماندن به حدی رسیده بود که متاسفانه حتی نتوانستیم او را غسل دهیم! اظهارات دروغ و ضد و نقیص مصطفی همچنان ادامه داشت، او پدر را متهم به مصرف قرص هایی مثل متادون کرد در حالی که پدر بواسطه اینکه تحصیلات پرستاری داشت و آگاه بود حتی چای نمی خورد و همیشه وقتی سردرد می شدیم می گفت اول یک چای زنجبیل یا یک دارو گیاهی بخورید اگر افاقه نکرد دارو مصرف کنید! البته در سفر گاهی از قرص ضد تهوع و مسکن برای همراهان استفاده می کرد. سوالی که پیش می آید این است اگر پدر بالفرض قرصی مصرف کرده و حالش بد شده چرا او را به یک اورژانس و دکتر نرسانده است؟

جعل سند و انگشت نگاری از متوفی
مصطفی پس از قتل ،اقدام به جعل اسناد با امضا و اثر انگشت پدر رامین بود. و حتی زیر آن را استامپ و اثر انگشت پدر را زده بود غافل از اینکه مدارک نیاز به مهر شرکت و نفر سوم قرارداد دارد و آنقدر بی اطلاع بوده که انگشت چپ مقتول را بر روی کاغذها زده بود. او در اوراق دریافت ۸۰۰ میلیون پول و ماشین را به نام خود کرده بود در حالی که ماشین شخصی بوده و مربوط به شرکت نبوده است.

زمان اجرای حکم ۲۵ تیر ۹۹
پرونده قضایی دو سال پیگیری و در تهران هم حکم قصاص تایید شد و زمان اجرای حکم ۲۵ تیر ۹۹ تعیین شد! روزهای پر استرس و سخت پشت سر هم می گذشت رامین سنایی فر یادآور می شود: رابطه من و پدر بسیار قوی بود از ۴ صبح که برای نماز بیدار می شدیم تا ۱۲ شب در کنار هم بودیم رابطه ما فراتر از پدر و پسری بود او برای من و خواهرم یک مهره استراتژیک زندگی و تکیه گاه بود. دوسال گذشت اما هنوز نتوانستم فوت پدر را باور کنم.

توسل جستن به خدا و اهل بیت
روز قبل از اجرای حکم به اهل بیت و خدا توسل جستم اصلا به بخشش فکر نمی کردم خودم را در نقطه صفر قرار دادم این مدت فشار مالی و روحی زیادی را تحمل کرده بودیم. می گویند بخشش معامله با خداست اما از سوی دیگر قصاص هم حکم خداست به دلیل همان حکم بازدارندگی که دارد و تصمیم قلبی من هم قصاص بود اما از خدا خواستم شهامتی به من بدهد که اگر راضی به حیات قاتل است روزنه ای از بخشش در قلب من ایجاد شود. مادر من نیز به عنوان همسر نظر بر قصاص داشت و دوست داشت این اتفاق بیفتد اما نظر قطعی را به من و خواهرم محول کرده بود.

به فرزند دو ساله اش رحم کنید!
خانواده مصطفی بارها به در منزل ما مراجعه داشتند پدر و مادر و همسرش آنها بیان می کردند به دختر دو ساله اش رحم کنید. من هم گفتم گناه شما کمتر از او نیست زمانی که او با دست پر از خرید به منزل آمد آن ماشین و چیزهای دیگر هیچ واکنشی نشان ندادید که این پول از کجا آمده است؟ زمانی که او خودش به بچه و خانواده اش رحم نکرد ما چرا باید دلسوزی کنیم؟ما یتیم شدیم سوختیم و رنج کشیدیم یک آدم یک شبه به این مرحله نمی رسد که یک نفر دیگر را بکشد قطعا یک عقبه سیاهی از گذشته داشته است. ما خیلی مصمم روز چهارشنبه صبح روز اجرای حکم به زندان و به محل اجرای حکم رفتیم آخرین تلاش ها توسط گروه مصالحه دادگستری و امور زندانها و حتی قاضی شد اما تصمیم ما بر قصاص بود!

انتظار مرگ کشیدن سخت است
شاید باورتان نشود قاتل در آن لحظات مشاعرش را از دست داده بود و مثل یک جنازه بر روی زمین پهن شده و توان راه رفتن نداشت. انتظار مرگ کشیدن خیلی سخت است و این خیلی برای من خوب بود چرا که کسی که جنایت به این سنگدلی کرده باید به نحوی مجازات روحی و جسمی ببیند تا اثر عملش را ببیند.او را کشان کشان به سوی سکوی اعدام بردند از حالت طبیعی خارج شده بود و یکسره فریاد می کشید: به من رحم کنید! به قدری رعشه و لرز داشت که چهارپایه و طناب هم به لرزه افتاده بود.چشمان او را بستند شهادتین را خواندند آن روزهای خاص ۲۳ ذیعقده ویژه شهادت امام رضا (ع) بود و حاج آقای اسماعیل زاده نماینده استان قدس رضوی هم سفارش کرده بود برای این کار امام رضا (ع) را وسیله خودتان قرار دهید! اینها دست به دست هم داد تا روزنه ای برای عفو و گذشت باز شود. آن صحنه و عجز و لابه قاتل بر روی چارپایه فرقی با مرگ نداشت و شاید به مراتب کشیدن چارپایه و مرگ برای او راحت تر بود اما هنگام کشیدن چارپایه ناگهان به زبانم داده شد: «بخشیدم…» گفتن این کلمه اختیاری نبود و حالم من و سالن منقلب شد و مطمئنم که یک امر دنیایی نبود و ائمه و امام رضا(ع) و امام حسین (ع) که پدر خادم او بود و هر ساله اتوبوس هایی را برای عتبات عالیات می فرستاد این کلمه را به زبان من دادند. این واکنش نهایی من در صحنه بود و افتخار می کنم در آن لحظه هیچ گونه احساسات و عواطف و ترحمی در کار نبود و خوشحالم این به لطف اهل بیت (ع )و توسل به آنها و برای رضای خدا بود.

گریه همه حضار در سالن
او می گوید: سالن منقلب شد همه حاضرات مثل ابر بهار گریه می کردند حتی آن سربازی که دیدن این شرایط برای او عادی بود بی تابی می کرد و همه اشک ریزان بودند باز هم معتقدم یک عامل زمینی نمی تواند حال افراد را اینگونه عوض کند چرا که مصطفی یک جنایتکار بود و هیچ جای ترحم و بخشش نداشت.آنچه اتفاق افتاد دست من نبود عنایت خود امام رضا (ع) و خواست خود خدا بود حال حکمت این کار چیست نمی دانم که احتمالا بعد مشخص شود و شاید برگ برنده ای برای پدر است که در آن دنیا بگوید من از قاتل خودم گذشتم و از خدا عفو و گذشت بخواهد.

بخششی که توشه راه پدر می شود
او می گوید :اما قصه همینجا تمام نمی شود مصطفی بعد از گذراندان دوران زندانی اش روزی به جامعه برمی گردد و این عذاب وجدان تا وقتی که زنده است با او همراه است .اما در مورد پدرم ، حدیثی از امام صادق (ع) داریم که می فرماید: ما خاندانی هستیم که جوانمردی مان گذشت از کسانی است که به ما ستم کرده است . این جمله آرامم می کند. به علاوه اینکه پدر حتی در ستاد دیه و جشن گلریزان جزو خیران بود و دستی در آزاد سازی زندانیان داشت و من فکر می کنم این بخشش قاتلش توشه راه او خواهد بود و من یک واسطه بودم تا در این کار مسبب شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت