بهروزی فر – ماجرای خودکشی یکی نفر در یکی از شهرهای کشور با واکنش هایی همراه بود، عده ای با ارائه یک بیانیه و با اشاره به پیام هایی که برخی از افراد مغرضانه یا از سر لودگی و بی تدبیری ذیل توئیت وی گذاشته بودند و او را تحریک به انجام تصمیمش می کردند، از قوه قضائیه خواستند به این موضوع ورود کند و “با استناد به بند “ب” ماده ۱۵ قانون جرائم رایانهای که مطابق با آن تحریک یا ترغیب یا تهدید یا دعوت به خودکشی از طریق سامانه های رایانهای یا حاملهای داده جرم بوده و مستحق مجازات است، این تحریک ها را جرم انگاشته و با برخورد با این افراد از تکرار چنین حرکاتی جلوگیری نماید”. دستیار اجتماعی رئیس جمهور هم در حساب کاربری خود در شبکه ایکس نوشت:”برخی از حوادث و اتفاقات سبب متمایز شدن یک مسأله اجتماعی که جریان داشته اما چندان مورد توجه نبوده گشته و آن را در معرض گفتوگوی جامعه قرار میدهد. در سالهای اخیر خودکشی در رزیدنتها یا نوجوانان، آژیر هشدار دهندهای برای بحث و بررسی این مشکل بود که به خوبی از سوی سیاستگذاران و تصمیمسازان به آن پرداخته نشد. معتقدم بررسی علل و عوامل پدیده خودکشی نیازمند همکاری و همراهی اساتید، انجمنهای علمی و جامعه دانشگاهی کشور است. در وفاق با جامعه، حتی یک حادثه هم بیاعتنا نخواهد بود”.مرور مواردی از این دست واکنش ها، خاطره ای را برایم زنده کرد، چند سال پیش، استاندار وقت در نشستی با شهرداران استان از تجربه های خود در حوزه شهری می گفت و تکالیف و اختیارات شهرداران به عنوان تنها مدیرانی که بیشترین برخورد و ارتباط را با مردم دارند و حرف هایش رسید به این نکته تذکری که؛ “یادتان باشد هر تصمیم و اقدام شما برای هر نقطه شهر، می تواند تبعات گاه جبران ناپذیری به همراه داشته باشد”. توضیح این نکته خیلی جالب بود؛ “خودروی یک شهروند در یکی از دست اندازها یا بریدگی های آسفالت یک خیابان تکان بدی می خورد و حتی ممکن است آسیب نبیند اما ذهن او را درگیر این موضوع می کند که به جلوبندی ماشین ضربه وارد شده، با همین افکار آشفته به منزل می رود و ناراحتی خود را به هر شکل به زن و بچه منتقل می کند، فرزند خانواده برای رهایی از این فشار روانی متأثر از حرکت پدر، به رفقای بیرون از خانه پناه می برد و الی ماشاء ا… و خلاصه حرفش این بود، ما باید پاسخگوی هر کدام از کارهای خودمان باشیم، اگر در این بازه ای که بر مسندی نشسته ایم در انجام مسئولیت هامان کوتاهی کنیم، حق الناسی به گردن مان بماند، مراعات وقت مردم را نکنیم، تصمیمی بگیریم یا پروژه ای اجرا کنیم که بعدها تبعاتی به همراه داشته باشد، یا… اینها هیچ کدام ما را رها نخواهند کرد. و “جامی” شاعر بنام و پرآوازه ایرانی در “هفت اورنگ” این حال رو چنین به تصویر کشیده؛ “دید پور عمر به چشم خیال/مر عمر را پس از دوازده سال / گفت بابا تو را چه حال افتاد/ که ز حال منت نیامد یاد / گفت از وقت مرگ تا امروز/ حالتی داشتم عجب جانسوز / از سؤال مظالم مردم/ دست و پا کرده بود عقلم گم…” ماجرا از این قرار است که؛ “در زمان خلافت عمربن خطاب، پُلی در بغداد شکسته بود. چوپانی با رمه گوسفندانش از آن پل می گذشت که ناگهان، پای گوسفند ضعیفی در شکستگی پل فرو می رود و می شکند. دوازده سال پس از درگذشت عمربن خطاب،فرزندش عبدالله او را درخواب می بیند و جویای احوال پدر می شود که عمر می گوید: دوازده سال است که من مورد مؤاخذه قرار دارم. گوسفند ضعیفی که در زمان خلافت من پایش در بغداد شکست، صاحبش به دامنم دست برده که چرا تو خلیفه و زعیم مردم بودی و از شکستگی پلی که روزانه هزاران انسان و مواشی از آن عبور می کرد، آگاه نبودی و گوسفند بیچاره من حین عبور از آن پل، پایش شکست!”. بدون تردید دادخواهی ها، بی پاسخ نمی ماند! (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۱۵۷۲۴۸۲۸۹ اعلام یا ارسال بفرمایید)“
دادرس مقدم – پیرمرد بشرویه ایی با بخشش فیش حج خود به جبهه مقاومت از