زندگی بدون شما افتخار ندارد

هرم پور

بی ادعا، نجیب، آرام و البته گمنام. خیلی از ما نمی شناسیمشان. و خیلی ها نه می دانیم و نه می توانیم گوشه ای از سختی هایشان را بفهمیم، درک کنیم و یا حتی تصور تحملش را داشته باشیم. مطمئنم خیلی هایشان در همه ی این سالها با اکراه شخصی و با تأکید و اصرار اطرافیان به دنبال گوشه ای از حق و حقوقشان رفتند و همان اندازه از حقشان را هم یا ندادند، یا ناقص دادند و یا چنان با منت دادند که کامشان را تلخ کرد. اسلحه دفاع و اسلحه صبر را که بر زمین گذاشتند، اسلحه فرهنگ را بدست گرفتند و حالا سالهاست بی هیاهو کناری از شهر، پشت خاکریزهای معرفت، داخل سنگرهای محبت، یک جریان فرهنگی مردمی را هدایت می کنند و در سکوتی معنادار، عطای فراموشی ما و بی معرفتی های مسؤولان را به لقای دعای خیر مردم قدرشناس و جوانانی که می دانند چه ها کرده اند، بخشیده اند. هر سال حوالی این روزها که می شود، دوباره نامی از آنها می آید و موجی درست می شود و تا سال بعد، که دوباره سکوت، دوباره فراموشی، و دوباره روال سخت زندگی برقرار است، به داخل پستوهای غربت می فرستیمشان. نه وقتی رفتند ادعایی داشتند و نه وقتی پر و بال سوخته برگشتند، منتی گذاشتند. حالا هم پای صحبتشان که می نشینی، همه آن سالها ی سخت را یک توفیق می دانند، یک فرصت برای اندیشیدن، یک گنج ناب برای خودسازی، یک دستاورد، یک تجربه، یک هدیه، یک نعمت، یک سرمایه بی بدیل، یک مخزن از اندوخته های بی نظیر. زعم بعضی هایمان هنوز این است که حقشان را تا بحال گرفته اند؛ استخدام، حقوق، سهمیه دانشگاه، بیمه، و من دیروز وقتی برای اولین بار بعد از سی سال، یک برش واقعی یک دقیقه ای از زندگی هایشان زیر شلاق ها و چماق ها و میلگردهای آهنی که دست و پا و صورتشان را در طوفان تعصب و بی وجدانی می شکست و خون جاری می کرد، در فضای مجازی دیدم، آن وقت تازه فهمیدم چقدر ما ناجوانمردیم، چقدر فراموشکاریم، چقدر نامردیم، چقدر بی مبالات و بی رگ، سرگرم روزمرگی های زندگی شده ایم؛ یک زندگی تمام عیار بدون آنها. گاهی با خودم فکر می کنم چقدر این طیف از آدم ها سختی های مضاعف می کشند. تحمل سالها رنج تنهایی پشت میله های سرد و سختِ بی خبری در غربت، تحمل سالها درد فراموشی های مکرر در میان جمع مدعیان، و سالها تحمل دیدن و شنیدن از انسانهایی که پشت پا به حرمت ها زده اند و حالا از نردبان نام و نشان آنها بالا می روند تا پستی بگیرند، مال و منالی به هم بزنند، جایگاهی بدست بیاورند، معروف شوند و خواسته های کودکانه شان را در فربه شدن بیشتر از قبلِ ابلهانه های بی مقدارشان، جستجو کنند. در دوران جنگ که اسیر بودند، خیلی هایمان اسیر روزمرگی هایمان شدیم و فراموششان کردیم! در این میان، همسران جوانشان گَردِ میانسالی بر چهره های پاک و معصومشان نشست، کودکانشان، جوانان برومندی شدند، و خیلی ها وقتی برگشتند، نه پدری دیدند و نه مادری، و از آن روز، فقط با مشتی خاطره و یاد، روزگار می گذرانند. جنگ که تمام شد، گفتند «آزاده اند»، اما «آزادگانی» که از محنت ها و رنج های به یادگار مانده آن روزها و غم و فرصت و عمر از دست رفته و دام فراموشی ما از مجاهدت ها و صبرشان، هیچگاه آزاد نشدند. آنقدر بامرام نیستیم که هر لحظه به پاسداشت محبتی که در حقمان و در حق این کشور کردند، به یادشان باشیم، اما باور کنید زندگی بدون آنها سخت است. حتی اگر نشناسیمشان، زندگی بدون آنها «غرور» ندارد، «لذت» ندارد، «امید» و «آینده» و «فردایی» ندارد، زندگی بدون آنها «عشق» ندارد، «محبت» و «خاطره» ندارد، زندگی بدون آزادگان، «قهرمان» ندارد. چه باید بگویم. هرچه فکر می کنم نمی دانم. واقعاً آنقدر بزرگند که نمی دانم و نمی توانم چیزی بگویم. بگذارید صمیمانه بگویم که «فردا بیست و ششم مرداد است. پرستوهای مهاجر شهرم! سبکبالان عاشق استانم! صبوران بی نظیر کشورم! سی سال گذشت. اما قدم هایتان تا ابد، هر روز بر چشمِ دل و جانمان مبارک. سالروز بازگشتتان گرامی باد. باور کنید زندگی بدون حضور شما برایمان افتخار و سربلندی ندارد.»
(لطفا نظر و پیشنهاد خود در رابطه با یادداشت های روزنامه را به شماره ۰۹۳۰۴۹۴۳۸۳۱ ارسال فرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


بهروزی فر – در مجموعه سازمان، بخش های مختلف بسته به نوع کار و اهمیت جایگاه

بیشتر

سلام. آوای عزیز این روزها متاسفانه شاهد ترویج استعمال دخانیات در بین نوجوانان و دختران

بیشتر

بیشترین تصادفات درون شهری استان از آغاز امسال مربوط به بیرجند با ۶۷ درصد بوده

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت