شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

روز قلم و رسالت قلم های متعهد به مردم

هرم پور – دیروز سه شنبه، چهاردهم تیر و روز قلم بود. به مانند هر سال و چنین روزی، از همان ابتدای صبح و چه بسا از شب قبلش، دوستان و عزیزانی لطف می کردند و پیام هایی در تبریک و گرامیداشت این روز عزیز ارسال می فرمودند. از همه تشکر می کردم و در پاسداشت این یادی که از حقیر کرده اند، چند جمله ای می نوشتم و تقدیم می نمودم. چند پیامی که تهیه و ارسال کردم، کمی نشستم و با خودم گفتم: «خب! این ها که همه محبت دوستان و علاقه ی علاقه مندان و تعارفات معمول روزانه و سالیانه است. واقعاً قلم تو و امثال تو در این استان تا به حال به چه دردی برای مردم خورده و چه رنجی از دلهایشان برده و چه شادی و لبخندی به قلب رنجورشان هدیه کرده؟» دیدم که خیلی نوشته ایم، آنقدر که واقعاً زیادنویسی های ما خودش شایسته ی تقدیر است، و شاید اگر روزی قرار باشد به زیاد نویسی هایمان ارج بگذارند و اجری بدهند، جزء اولین ها و برترین ها باشیم. اما فایده؟ سود؟ نتیجه؟ نمی گویم هیچ، یا حتی کم یا خیلی کم. اما حقیقت آن است که آنچنان نیست که در اندازه و شأن مردم این استان باشد و آنچنان نیست که بتوان به آن نازید و دلی خوش کرد. نمی دانم دلیلش چیست، اما نوک قلم های ما هم در این سالها کمی کُند شده، دیگر آن جسارت و حِدّت و قوام سالهای قبل را کمتر دارد، دیگر آن جرأت و بُرش و موشکافی را کمتر می توان در آن دید، و دیگر آن انتظار دلی را سیراب کردن و جانی را قدرت بخشیدن و روحی را از قفس رنج و دردها آزاد کردن را کمتر می توان در قلم هایمان سراغ گرفت. می پرسید دلیلش چیست؟ من می گویم زنجیره ای از دلیل ها. شاید دل و جرأت را از این قلم ها گرفته اند. شاید آنقدر سنگ به سرش زده اند که نه نای نوشتن دارد و نه حالی برای بازگو کردن. شاید قلم ها را آنچنان به اقتصاد و معیشت پیوند کرده اند که هیچ قلمی بدون نیم نیم نگاهی به معیشت فردایش، جرأت نکند روی کاغذ حتی نقطه ای بنشاند و خطی بکشد، شاید شیرفلکه ی معیشت اصحاب قلم را به عمد به دست مشتی قلم نشناس سپرده اند، شاید همانطور که پرده ی حرمت برخی قلم ها را در این سالها دریده اند، به خود جرأت داده و بعضی قلم ها را هم خریده اند. شاید قلم را تهدید کرده اند، شاید قلم و صاحبش را تطمیع کرده اند، شاید هم در همه ی این سالها خواسته یا ناخواسته به قلم هایی میدان و بها داده اند که صرفاً مجیزگو و مُلّا بنویس و مزد و مواجب بگیر بوده اند، آنها را بالا برده اند و همانجا نگه داشته اند تا از این قلم های ضعیفِ بی مقدار، الگو بسازند، و صد البته حتی یکی از این خیانت ها و خیره سری ها، از جانب دلسوزان قلم و عاشقان واقعی قلم و آموزگاران مقام رفیع قلم و قلم شناسان دست پاک و دل پاک و حامیان فکرهای آزاد و مستقل و سیلم نبوده و هرگز نخواهد بود. اینک در این فصل های غبارآلود از غم و درد اما امیدبخش، و در این سالهای سرشار از رنج های بی شمار اما آینده دار، من به نوبه خودم مقام قلم و قلم به دستان متعهد را پاس می دارم و امید آن دارم که روزی روزگای بتوانیم در این استان «رسالت قلم» را بشناسیم و تعهدش را به رسم امانت، پاس بداریم و حرمتش را حفظ کنیم و برای والایی اش، از دل و جان مایه بگذاریم و اجازه بدهیم رسالت حقیقی اش را در فضایی سرشار از آرامش و بدون واهمه و ترس، به سرانجام برساند، آنگونه که از مجرای رسانه های آزاد و روزنامه ها و مطبوعات مستقل محلی و غیروابسته و واقعاً مردمی و از مجرای مجله ها ونشریه ها وکتاب ها و صفحه های مجازی، با شجاعت تمام، از فسادها بنویسد، از رنج مردم و دردهایشان بنویسد، از مافیای خزیده به زیر پوست این استان در حوزه های مختلف بگوید، از سفره های خالی مردم این دیار و وسعت پوشش نهادهای حمایتی و در عین حال از حقوق های نجومی برخی از مسئولان و مدیران این استان بنویسد، از برخی کثافت کاری های مدیریتی در محاق بی خبری های رسانه ای و نظارتی بگوید، از گسست فاجعه بار نسل ها در این استان و از عمق دهشتناک فاصله های طبقاتی در این استان قلم بزند، از بعضی سوء مدیریت ها و بی تدبیری ها و برخی قول ها و وعده های دروغینِ بسیار بنویسد، از عزل و نصب های بی فایده و از تصمیم های فاقد اراده ی اجرا و از برنامه های بی ثمر و از لبخندهای مخوف و اشک های تمساح بنویسد، از اصل شدن فرع ها و از فرع شدن اصل ها در این استان و از بالا رفتن برخی انسان های کم مقدار و از به گوشه ی عزلت نشستن انسانهای والا بنویسد، از فریادهای ناشنیده ی درگلو مانده و از دردهای ناگفته ی به جان نشسته بنویسد. بله. قلمی که اینچنین باشد و اجازه بدهند اینچنین باشد، واقعاً «قلم» با آن ماهیت و رسالت حقیقی است و شعارها و روزها و نام ها، در چنین زمانی، پاسداشت حقیقی مقام قلم و گرامیداشت همه ی قلم به دستان صاحب اندیشه و تفکرند. اصحاب قلم و صاحبان اندیشه های پاک در این استان، رسالت های بیشمارشان را می دانند و می شناسند، کاش آنان که باید بدانند، بدانند و آنان که باید بگذارند، بگذارند. من شرم دارم در این سخت سالی رنج آور، روز قلم را تبریک بگویم، اما اجازه بدهید به خداقوتی بسنده کنم و آرزوی روزهایی بهتر از این به ویژه همراه آرامش و دوری از دغدغه ها و رنج ها برای «قلم های درد آشنا و متعهد» داشته باشم.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق 09304943831 یا صفحه اینستاگرامی @s.hossein.harampoor.m  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت