دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۳

رمضان، یک باور، یک سنت دیرینه

بهروزی فر – مادربزرگ می گفت:” قبل تر ها رمضان، حرمت داشت. ماه مبارک که از راه می رسید، حال و هوای خانه ها و کوچه و محله ها تغییر می کرد. همه از مدت ها قبل، خود را برای استقبال از سحر و افطارهای این ماه آماده می کردند، به ویژه مادرها که مایحتاج این ایام را فراهم می آوردند تا سفره ها را به بهترین شکل ممکن برای خانواده بچینند تا مشکلی برای روزه گرفتن کوچکترها به ویژه روزه اولی ها پیش نیاید”. به گفته مادربزرگ؛” آن روزها کسب و کارها هم تحت تأثیر رمضان با دیگر ماه های سال تفاوت هایی داشت، ما یک حسن آقا بقال در محله داشتیم که بیشتر نزدیک افطار مغازه اش را باز می کرد تا مردم بتوانند نیازهای سفره شان را تأمین کنند، حسن آقا، مستمندان محل را خوب می شناخت و حساب شان را از بقیه جدا کرده بود. یادم می آید گاهی که با پدرم به خرید می رفتیم، بابا مبلغی را اضافه تر بر آن چه هزینه خریدش می شد به حسن آقا می داد تا سهمی در نیات خیرش داشته باشد، البته این قاعده را خیلی ها مورد خرید رعایت می کردند، این را هم هیچ وقت فراموش نمی کنم که، گاهی ما بچه ها را هم که برای خرید می فرستادند، یا وقتی که نان می خریدیم، پولی که می بردیم بیشتر بودیم، بابا معتقد بود ما هم باید صدقه دادن را یاد بگیریم”. مادر بزرگ از دوره قرآن های خانگی هم خاطرات زیادی دارد، آن هم به خاطر اینکه این دوره در خانه همه همسایه ها، آن هم به اصرار خودشان به صورت چرخشی برپا می شد تا هیچ کس از ثواب این کار خیر، آن هم در ماه مبارک رمضان بی بهره نماند، زمان برپایی دوره ها به شکلی تعیین می شد که ساعت تعطیلی مکتب و مدرسه باشد و دخترها هم بتوانند همراه مادرها در دوره شرکت کنند و قرآن را ختم نمایند. کوچکترها به خاطر تلاوت درست شان تشویق می شدند. در بین همسایه ها یک حاجیه بیگم داشتیم که شوهرش را سال ها پیش از دست داده بود، حاجیه بیگم با کمک تنها پسر و عروسش، هدایایی تهیه می کرد و در دوره های قرآن خانگی و در مسجد محل به بچه ها می دادند، و چقدر گرفتن این هدیه ها برای بچه ها لذت بخش بود”. مادربزرگ از سحرهای ماه مبارک هم خاطره های زیادی دارد، از همان موقع هایی که پدر شال و کلاه می کرد و یک ساعت و نیم قبل اذان، زنگ تک تک خانه ها را می زد تا همسایه ها را برای خوردن سحری بیدار کند، و همسایه ها به این زنگ بیدار باش کربلایی محمد عجیب عادت کرده بودند، تا اینکه بالاخره پیمانه عمر کربلایی سر آمد و همسایه به این نتیجه رسیدند که نوبتی این وظیفه را به عهده بگیرند تا این سنت نیکو حفظ شده و فراموش نشود. از ماه رمضان، خاطرات شب های احیا و قرآن به سر را که نمی شود حذف کرد، برای سه شب احیا، مسجد با کمک های مردم طبخ غذا داشت تا هیچ کس نگران سحری نباشد. عید فطر هم که به گفته مادربزرگ، همه را به خط می کرد برای آذین بندی محل و آماده کردن مسجد برای برپایی نماز عید که به امامت حاج آقا یوسفی امام جماعت مسجد محل اقامه می شد. بچه ها لباس های نو به تن می کردند و همراه بزرگترها به مسجد می رفتند. حاج آقا به خاطر رعایت احوال بچه ها، نماز را سریع تر می خواند. نماز هم که تمام می شد سفره هایی قد به قد مسجد پهن می کردند تا همه در کنار هم، اولین صبحانه بعد یک ماه روزه داری را صرف کنند. و حالا سال ها با این خاطرات لطیف مادربزرگ فاصله داریم، نه از آن زنگ های سحرگاهی خبری هست، نه از آن همسایگی های صاف و بی ریا و دورهمی های خانوادگی دور حوض های فیروزه ای و نه از آن… ولی می شود همچنان حرمتش را پاس داشت و رمضان را محترم شمرد.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۱۵۷۲۴۸۲۸۹ اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بهروزی فر – پرده اول؛ با مهر تأیید نمایندگان مجلس شورای اسلامی به تمامی وزرای

بیشتر

چند روز پیش از خیابان حکیم نزاری رد می شدم از ابتدای خیابان درگیر یک

بیشتر

محمدی – مدیرکل تعزیرات حکومتی خراسان جنوبی از آغاز طرح نظارتی ویژه آغاز سال تحصیلی

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت