مهدی آبادی- در نظام اداری ما، کمخطرترین تصمیم، همواره محبوبترین تصمیم است. بسیاری از مدیران استانی و شهرستانی دقیقاً با همین منطق کار میکنند: تا میتوانی تصمیم نگیر، یا اگر ناچار شدی، تصمیمی بگیر که هیچکس را ناراضی نکند؛ تصمیمی که نه هزینه دارد، نه مسئولیت، نه حتی امید به تغییر. نتیجه روشن است: مدیریتی که بهجای خلق تحول، فقط دوام خود را مدیریت میکند. در بدنه مدیریتی استانها، بهویژه در شهرستانهایی که چشم به مرکز دارند، «جسارت تصمیمگیری» تبدیل به کالایی کمیاب شده است. مدیر محلی امروز از هر جهتی زیر ذرهبین است: از دستگاههای نظارتی گرفته تا استانداری، از رسانهها گرفته تا نهادهای سیاسی. در چنین فضایی، هر اشتباه کوچک میتواند بهانهای شود برای تغییر یا بازخواست. طبیعی است که مدیران، بهجای پویایی، محافظهکاری را انتخاب کنند. اما این محافظهکاری، به تدریج به بنبست توسعه تبدیل میشود. سالهاست که پروژههای عمرانی و طرحهای توسعهای، فقط بهخاطر همین ترس از تصمیم، خاک میخورند. مدیرمحلی میگوید: «منتظریم دستور قطعی بیاید»؛ کارشناس میگوید: «بودجه هنوز ابلاغ نشده»؛ و مردم میپرسند: «پس چه وقت قرار است اتفاقی بیفتد؟» ترس از تقصیر، جایگزین میل به اصلاح شده است. مدیرانی که روزی با انگیزه خدمت آمده بودند، حالا بیشتر شبیه مأموران امضای مکاتباتاند. برای آنها امنیتِ ماندن مهمتر از نتیجه تصمیم است. خطر اصلی این نیست که مدیران اشتباه میکنند؛ خطر آنجاست که دیگر تصمیم نمیگیرند. جامعهای که تصمیم نمیگیرد، در واقع ایستاده درجا میزند، اما وانمود میکند که در حال حرکت است. در جلسات رسمی، مدیر حرف از «برنامهمحوری» و «توسعه متوازن» میزند، اما وقتی زمان اجرای تصمیم میرسد، با جملههای آشنا مواجه میشویم: «منتظر ابلاغ بالا هستیم»، «در حال بررسی کارشناسی است»، یا «فعلاً اولویت با موارد دیگر است». نتیجه این چرخه، یک نوع رخوت جمعی است که از بالاترین سطوح اداری تا پایینترین کارشناس سرایت کرده است. در استانهای مرزی مانند خراسان جنوبی، این رخوت اثر دوچندان دارد. وقتی مدیران شجاعت امضای تصمیم را ندارند، کارآفرین جرئت سرمایهگذاری پیدا نمیکند، جوان امید به تغییر ندارد و ساختارها هر روز پیرتر میشوند. پروژهای که میتوانست در شش ماه اجرا شود، دو سال طول میکشد؛ چون کسی نمیخواهد مسئول تأخیر یا خطا شناخته شود. قانون احتیاط، به قانون فلج تصمیم بدل شده است. ریشه این وضعیت فقط در ترس شخصی مدیران نیست؛ ساختار نظارتی کشور نیز سهم بزرگی دارد. در نظامی که «عدم تصمیم» کمتر مجازات میشود از «تصمیم اشتباه»، مدیر یاد میگیرد در سایه بماند. دستگاههای نظارتی گاه چنان مچگیرانه و بیانعطاف عمل میکنند که مدیر ترجیح میدهد هیچ مسئولیتی را امضا نکند. در چنین محیطی، خلاقیت نفس میکشد و عقلِ تصمیم به احتیاط فلج میشود. اما اگر بخواهیم منصف باشیم، بخشی از این بیجسارتی از ناکارآمدی نظام تشویق و پاداش هم ناشی میشود. هیچ سازوکار رسمی برای تقدیر از تصمیمهای شجاعانه و موفق در استانها وجود ندارد. مدیر موفق، همانقدر حقوق میگیرد که مدیری که فقط وقتگذرانی کرده و در حاشیه مانده است. پیام پنهان سامانه اداری روشن است: «مهم نیست چه کردی، فقط آرام باش و خطی نکش که دیده شود.» اینگونه است که ادارهها پر میشوند از مدیرانی که روش «اداره بیتصمیم» را بلدند؛ یعنی تصمیم نمیگیرند تا خطا نکنند، برنامه نمیریزند تا گرفتار ارزیابی نشوند، و پاسخ نمیدهند تا در امان بمانند. این سبک مدیریت، امنیت را به قیمت از دست دادن آینده میخرد. برای خروج از این وضعیت، پیش از تغییر اشخاص، باید شیوه داوری مدیران تغییر کند. شجاعت تصمیمگیری باید به عنوان شاخص ارزیابی رسمیت پیدا کند، نه فقط رضایت اداری بالادست. رسانههای محلی، شوراها و گروههای کارشناسی باید از تصمیمات جسورانه حمایت کنند، حتی اگر صددرصد موفق نباشند. چون جامعهای که جرئت اشتباه ندارد، فرصت پیشرفت هم نخواهد داشت. استانداریها نیز باید اختیار بیشتری به بدنه شهرستانها بدهند. تمرکز تصمیمگیری در مرکز، یعنی انجماد محلی. اگر بخشداری یا فرمانداری فقط مجری مصوبههای مرکز باشد، عملاً از او نمیتوان انتظار تحول داشت. استاندار آیندهنگر باید مسئولیت را بسپارد و از مدیران لایه پایینتر در برابر خطاهای پیشامدی حمایت کند. برنامه توسعه زمانی معنا دارد که تصمیم در همان سطحی گرفته شود که مسئله رخ داده است. امروز جامعه مدیریتی کشور بیش از هر زمان دیگر به دوزی از شجاعت نیاز دارد؛ شجاعت برای گفتن «بله» یا «خیر»، برای اجرا کردن، برای پذیرش مسئولیت. مردم خسته از شعار و وعده، به تصمیمهای واقعی نیاز دارند. اشتباه در تصمیم، اگر از سر صداقت باشد، همیشه قابل اصلاح است؛ اما سکوتِ ممتد، فقط فرسایش میآورد. در نهایت باید پذیرفت که بزرگترین سرمایه یک مدیر، نه میز و عنوان او، بلکه اعتماد مردمی است که احساس کنند کسی بالاخره برایشان تصمیم گرفته است. مدیرانی که هنوز از سایه تصمیم میترسند، دیر یا زود حتی آن میز بیخطر را هم از دست خواهند داد. چون مردم، در نهایت، به کسی رأی قلبی میدهند که جرئت عمل دارد، نه به کسی که فقط ماندن را تمرین میکند.

حاجی – به عنوان یکی از هموطنان و هماستانیهایی کهسالهاست به دور از زادگاه، در

