یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳

تجربه شیرین کلاس اول؛ قواعدی سخت اما آینده ساز

بهروزی فر – تقویم سرشار از مناسبت های ملی و جهانی است، نام هایی که هر کدام به دلیلی بر روی روزها گذاشته شدند تا آنها را ماندگارتر کنند. روز پرستار، روز کارگر، روز مهندس، روز پزشک، … و روز معلم که هر کدام یادآور تلاش ها و زحمات اقشار و گروه های خاصی است. در این میان به جرأت می توان گفت، تنها مناسبتی که به نوعی به همه افراد جامعه  مرتبط می شود، روز معلم است. یکی خودش معلم است، آن یکی پدر و مادری معلم دارد، دیگری با وابسته ای دیگر، و آن دیگران بیشمار هم که به واسطه فرزندان شان با جامعه معلمی در ارتباط تنگاتنک اند، و در نهایت هم این که همه ما کودکی ها و نوجوانی های مان را در کنار معلمانی گذرانده ایم که یاد و خاطره خیلی از آن ها، بعد گذشت سال ها، همچنان در ذهن مان ماندگار است. روز معلم فرصت قشنگی است برای همه ما، تا خاطرات روزهای تحصیل مان را مرور کنیم و به این بهانه معلمانی را به یاد بیاوریم که به نوعی در زندگی مان تأثیر گذاشته اند. مادری می گفت؛ بعد از راهنمایی هایی که از دوستان گرفتم، فرزندم را صرفاً برای حضور در کلاس یک معلم خاص، در یکی از مدارس غیر دولتی شهر ثبت نام کردم. همان روز جشن شکوفه ها به دعوت آموزگار، مادران همه دانش آموزان در محل کلاس بچه ها جمع شدند و هر کس بر نیمکت فرزند خود که با اتیکت کوچکی مشخص شده بود، نشست. خانم معلم، بانوی پا به سن گذاشته ای بود که به تصور برخی از والدین، هرگز نمی توانست با بچه های کلاس اولی پرجنب و جوش سر و کله بزند و شیطنت های آنها را طاقت بیاورد، اما وقتی کلامش را با ابیاتی شیرین از سعدی علیه الرحمه شروع کرد و به گرمی همه مادران را به نام کودکان شان که هنوز آنها را از نزدیک ندیده بود، صدا می زد، والدین از تصورات اشتباه شان پشیمان شدند. آن چه در آن جلسه بیش از بقیه موارد، مورد تأکید خانم معلم بود، نظم و انضباط بچه ها بود، الزام خانواده ها به گذاشتن قوانینی همچون تعویض لباس فرم بلافاصله بعد از رسیدن به منزل، تمیز نگهداشتن لباس مدرسه، نوشتن تکالیف سر ساعت مشخص،… و موارد دیگری که برای والدین نیز امتیازآور بود. نکته جالب تر این که؛ با وجود این که مدرسه غیردولتی بود و در بهترین نقطه شهر و خانواده ها همگی متمول، اما یک قاعده خیلی مورد تأکید واقع شد. استفاده از لوازم التحریر و مداد و دفترهای فانتزی و کیف های با تصاویر نامتعارف و شخصیت های کارتونی و غیرکارتونی معروف، ممنوع!! همان جا، مادران یک جامدادی ساده چرم صورتی رنگ تحویل گرفتند که داخلش دو مداد سیاه و دو مداد مشکی، یک پاک کن و یک تراش ساده بود، همه مثل هم. تنها چیزی که باعث تفکیک جامدادی ها می شد، برچسب های ریزی بود که نام بچه ها را بر خود داشت. والدین مکلف شدند چند دفتر ساده ای که تحویل گرفته بودند را به سه کاغذ رنگی زرد، قرمز و آبی جلد کنند، تک رنگ، بی زرق و برق، همه مثل هم!! اعتراض مادرها به این سادگی و اصرارشان به سلیقه های کودکانه دلبندشان اما، راه به جایی نبرد و باعث انصراف خانم معلم از تصمیمی که گرفته بود، نشد؛ “بچه ها باید بدانند همه ما در هر رنگ و نژاد و سطح و طبقه ای، با هم برابریم و آن چه باعث تمایز ما از دیگران می شود، تلاش ماست و بس”، این حرف خانم معلم بود که حتی با برنامه غذایی که به خانواده ها تحویل داد، حجت را بر همه تمام کرد و گفت؛” شما مطمئن باشید رعایت این موارد در ساختن آینده روشن بچه ها، بسیار مؤثر است”. اسفند ماه که شد، بچه های کلاس” کلیله و دمنه” را به راحتی می خواندند، آنها ۲۵ دختر منظم و مرتب بودند که طی این مدت، زندگی در کنار یکدیگر را به خوبی فراگرفته بودند،  لباس های شان درست مثل روز اول تمیز و اتوکشیده بود، به انجام کارها در زمان معین عادت کرده بودند، همه مثل هم بودند، بدون ذره ای تفاوت در نوع لوازم التحریر، کیف و حتی صبحانه ای که همراه می آوردند. بچه های این کلاس، حالا بعد گذشت سال ها که هر کدام دانش آموخته رشته های تحصیلی خاص از بهترین دانشگاه های کشورند، هنوز که هنوز است هوای هم را دارند و به محض گره افتادن به کار یک کدام شان، بقیه خود را مکلف به همدردی و همراهی می دانند و این حس نوع دوستی و خود را مثل دیگران دیدن در ذات شان عجیب نهادینه شده و همگی، همه موفقیت خود را مدیون معلمی هستند که زندگی شان را هدف دار کرد، بانوی وظیفه شناسی که اول سال تحصیلی به والدین شان قول داده بود، به گونه ای همه را به درس علاقمند می کند که همگی در اسفند ماه، “کلیله و دمنه” را با آن متن ثقیل به راحتی بخوانند و سال تمام نشده، هر کدام از بچه ها، استعدادهای شکوفای شان را به خانواده ها تحویل می دهند تا برای اوقات فراغت و یک تعطیلات تابستانی هدف دار برنامه ریزی نمایند. و چقدر این تجربه شیرین، صحبت آناتول فرانس، نویسنده بنام فرانسوی را تداعی می کند که گفت؛ “ تمام هنر معلمی در بیدار کردن کنجکاوی فطری ذهن های جوان خلاصه می شود و بس”. به همین بهانه، خداقوت و خسته نباشیدی عرض می کنیم خدمت همه معلمان عزیزی که عمر مفید خود را بدون ذره ای فکر به جای خالی رفاهیات، حقوق ناکافی، اختلاف دریافتی شان با دیگر مشاغل متناظر و… فقط به تربیت نسلی فکر کردند که باید آینده را به سوی تعالی و روشنی پیش ببرد. دست بوس همه معلمان دلسوز ایران زمین!!
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت