برای پیر بیداردل و روشن رای دیار ما محمد رضا راغبی

  • محمود فاضلی بیرجندی

بنالد همی بلبل از شاخ سرو
چو دراج، زیر گلان با تذرو
همان پاکزاده نیاکان ما
گزیده سرافراز پاکان ما
برفتند و ما را سپردند جای
نماند کس اندر سپنجی سرای
خبر صعب درگذشت جناب محمد رضا راغبی را که شنیدم درماندم. گفتی دست و قلمم خشکید. مگر سپهر برای ما چنین مرگامرگی رقم زده است که پایانی ندارد. مگر محکومانیم که بمانیم و پیوسته خبر جدایی یاران را بشنویم. دست به شاهنامه بردم و این چند رج را یافتم و سرآغاز نگارش چند سطری به احترام مردی کردم که قسمتی از زندگانی همه ما بود.
با آقای راغبی سالیانی دراز آشنا بودم. مدتها مرا رسم چنان بود که تا به بیرجند برسم پیش از آن که یاد هر کس کنم به ایشان تلفن بزنم و با شوق به دیدارش بروم.
آقای راغبی سالیانی در دستگاه دولت در چند شهر و استان مختلف کار کرده بود. از وقتی پا از دولت بیرون نهاده بود به بیرجند باز آمده و تا پایان عمر در زادگاهش بود. دلبسته بیرجند بود. اما مقدم بر آن ایرانی وفادار و استواری بود. مهر ایران در دل داشت. تلاطمات را می دید. خاشاک روی امواج را از واقع امور بازمی شناخت. دل نگران ایران بود. باور داشت که فره ایزدی نگاهبان ایران بوده و خواهد بود. دین و دنیا را درست و مجزا می شناخت. بنا به سابقه خاندانی مکنت و تمولی داشت. بنا بر همان پایه بود که دستش به نیکی گشاده بود. اما نیکی در نزد او ملاطی داشت غلیظ تر از گذاشتن پولی در کف مستمندی. نیکی در نظرش تا امور خیریه سازمانی مصداق می یافت و او از پشتوانه های موسسه خیریه ای بود که فرزندانش با شماری از همشهریان دایر کرده بودند.
تاریخ را می شناخت و کتابخانه کوچکش پر از کتاب های معتبر تاریخی بود. هر گاه لازم می آمد برای اثبات رایش به کتابی استناد می کرد. چشمان روشنش رنگ مهربانی داشت، و هم نشان می داد که مردیست با ژرفا.
راغبی جایی در ملتقای تاریخ و اصالت خاندانی ایستاده بود. از معدود خاندان های اصیل بیرجند بود که شجره نامه دارند. خاندان او در میانه چند خاندان قدیم قرار داشت که یک سر آن خاندان اسدی، مصباح السلطنه، نایب تولیت مقتدر آستانه رضوی در دوره رضا شاه بود. آنان که خیابان اسدی و سه راه اسدی در بیرجند نام از ایشان دارد. و سر دیگرش چند خاندان معتبر دیگر، بیرجندی و غیر بیرجندی. با رفتن او این تلاقی به پایان آمد.
یک چند با کمک خویشاوندانش شجره نامه ای کشیده بود. شجره نامه را دلشاد از کاری که کرده بود به من نشان داد. امید که همچنان در نزد خاندانش باشد، که چون خودش به موجودیت بیرجند تعلق دارد.
شبانگاه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ چون درخواستم تا عکسی از او برایم بفرستند این عکس به دستم رسید که در آن تکیه بر درخت جوز کهنی زده است. تمثیلی سزاوار از خودش که درختی استوار در زمانه و روزگار بود. با آژنگ هایی بر چهره که هر یک روایتی از روزگارانی داشت.
راغبی حافظه بیدار و روشن دیارمان بود. رویدادها، خاندان ها، آداب و سنن بیرجند همه در حوصله فراخ آگاهی او بود. روزی که استاد محمد فرزان چشم از دنیا بست دکتر جمال رضایی در سروده ای بدین مضمون گفته بود که بیرجند را شاید که خون بگرید. امروز نوبت آن است تا باز بیرجند و بیرجندی در فراق راغبی خون بگرید. رفتن راغبی مرگی معمولی نیست. گمان نشود که یکی از هزاران، کم شده است. اگر مادر روزگار دیگر بتواند بار بگیرد و زهدانش نخشکیده باشد هم روزگارانی دراز باید تا دیگر چنویی از خاک دیارمان سر برآورد.
بازپسین دیدارمان را از یاد نمی برم. جلو منزلش وقتی خم شدم تا بر دست خشکیده اش بوسه زنم دستش را پس کشید. مرا در بغل گرفت و به صدای بلند گریست. ای شگفت! سخن عرفی شیرازی در کار آمد: با هم نگرستیم و گرستیم و گذشتیم. . . .
دریغا پیر بیدار دل و روشن رای ما، محمد رضا راغبی. دریغا بیرجند که بعد از او مبلغی گزاف از دارایی خویش از کف داده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


معاون عمرانی استاندار گفت: اجرای هیچ یک از قطعات راه آهن استان نباید معطل بماند

بیشتر

امین جم – جلسه گرامیداشت هفته کار و گارکر و تجلیل از کارگران نمونه زنجیره

بیشتر

بهروزی فر – شمارش معکوس لحظه های برزخی دو کاندیدای انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت