شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

آن روی سکه پرسه زنی در خیابان های شهر

بهروزی فر – گفت: دیگر به آخر خط رسیده ام، می خواهم قید همه چیز را بزنم و بروم. گفتم: پس تکلیف ۲۰ سال زندگی و دو فرزندت چه می شود؟ گفت: اگر بچه ها نبودند که اینقدر طول نمی کشید، تا کی به خاطر زندگی و آینده بچه ها باید همه چی را تحمل کنم و د‌َم نزنم، پس زندگی خودم چه؟! تا کی باید خطاها را ببینم و چشم بر همه اشتباهات همسرم ببندم؟! تا کی باید پرده پوش گناهان پدری باشم که نخواسته ام ذره ای حرمت و جایگاهش نزد بچه ها مخدوش شود؟! تا کی باید کار کنم و با خستگی زیاد پول در بیاورم و هزینه های عیش و نوش همسرم با زنان غریبه را بدهم؟! تا کی کمترین نیازهایم را نادیده بگیرم و خرید کفش و لباس را به خودم دریغ کنم اما همه پس اندازم را برای شبگردی های همسرم و وَلَع زنان بی بند و بار بدهم؟! جوانی ام که این همه سال لِه شد، روح و روانم که از بین رفته! اینها دوباره به من داده می شوند؟! چرا هیچ کس به خودم فکر نمی کند؟! چرا هیچ کس به من این حق را نمی دهد که زندگی آرام و بی دغدغه‌ ای داشته باشم؟! این مختصر، بخشی از صحبت‌های خانمی میانسال بود که گزارش مکتوب نشست روزنامه آوای خراسان جنوبی در مورد زنان آسیب دیده را خوانده، نتایج همان نشستی که برای اولین بار با موضوع آسیب های مترتب بر پدیده تلخ زنان و دختران خیابانی و پرداختن به تکالیف دستگاه ها در این زمینه برگزار شد و با عنوان “زنان و دختران آسیب دیده، واقعیتی ملموس و غیر قابل انکار در جامعه “ به قلم خانم کاری به رشته تحریر درآمد و بازتاب خوبی هم در بین مخاطبین داشت. و آن چه ارائه شد، بخشی از صحبت‌های خانمی است که در عین سلامت! در کنار مردی به تلخی روزگار می گذراند که اشتهای سیری ناپذیرش در سفره زنان و دختران خیابانی ارتزاق می شود و برای بازگشت سلامت به زندگی خود و فرزندانش به هر دری زده، اما کمتر نتیجه گرفته است. او معتقد است؛ مردان و زنان خیابانی مکمل یکدیگرند و اگر یک گروه شان نباشند، آن دسته دیگر به تنهایی بازاری چنین به گَرد ندارند و راه به جایی نمی برند، پس باید برای هر دو چاره ای اندیشید. او گفت: لطفاً بنویسید از همه شان متنفرم، دیگر در توانم نیست که اقساط وام های دَک و پُزهای کسی را بدهم که خود را برای جلب نظر دیگران می آراید، دیگر نمی توانم تتمه حقوقم را دو دستی تقدیم مردی کنم که نه پدری می داند، نه همسری می کند و نه از مردانگی و مروت بویی برده! دیگر یارای تحمل بی مهری و نمک نشناسی را ندارم، دیگر نمی توانم در کنار مردی زندگی کنم که آنقدر در دنیای رنگ و لعاب زنانِ رها، غرق شده که نه من را می بیند و نه دست و پا زدن هایم را برای نجات آینده تباه فرزندانم… من از زندگی بریده ام و هیچ امیدی به فردایی بهتر ندارم آن هم تنها به این خاطر که همسرم در بازار پر زرق و برق بیرون، هر روز تنوع طلب تر از روز قبل شده و چون می داند نیازش در خارج محیط خانه، پاسخ گفته می شود، هر روز بی بند و بارتر شده و تعهدش به من، فرزندانش و زندگی مشترک مان کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود. به باور او؛ وقتی عرصه عرض اندام این دو گروه در شهر مشخص و خانه های تیمی شان تا حدودی معلوم است، تعلل و چشم پوشی دستگاه های متولی، نه تنها دیگر مفهومی ندارد، بلکه دست روی دست گذاشتن ها و تلاش برای باصطلاح سربسته نگهداشتن این آسیب، خیزش آن را بیشتر کرده و چه بسیار زندگی ها را که به ورطه تباهی نمی کشاند. او، مادر یک خانواده است، مادری که سال هاست چوب لذت طلبی های مردی را می خورد که قرار بود در پناه امنش، آرام و بی دغدغه زندگی کند اما….
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷ اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاری – ثروت های یک منطقه، همیشه معادن و گنجینه و دفینه هایش نیستند، گاهی

بیشتر

سلام و عرض خسته نباشید. چند وقتی است که برنامه ها و پروژه های شهری

بیشتر

هدیه ویژه دولت رئیس جمهور شهید به اهالی بخش دستگردان با ابلاغ عشق آباد به

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فرم

فرم گزارش اشکال در سایت