دور از چشم دستگاه های فرهنگی

بهروزی فر – گفت: “می شود برای یک موضوع خیلی ارزشمند هم، سرمقاله بنویسید؟” گفتم: “اصل ماجرا همین است، شما به عنوان مخاطب موضوع پیشنهاد بدهید و تحلیلش با ما” . گفت:”چند وقت پیش با خانواده برای انجام کاری بیرون رفتیم،  همین طور که داخل ماشین منتظر بودیم همسرم، خریدش را تمام کند و برگردد، در حال کنترل پیام هایم بودم که پسرم، با همان ادبیات کودکانه از من خواست، چیزی را ببینم. سرم را بلند کردم و به سمتی که با انگشت نشان می داد، خیره شدم، آن تصویر زنده، واقعاً آزار دهنده بود.آن چه می دیدم، بانویی جوان بود که چادرش را با گرهی به گردنش محکم کرده و با یک دست کالسکه کودک خفته اش را می راند و در دست دیگر، کیسه ای کهنه و کثیف داشت و سنگینی باری که بر پشتش بود را می شد در همان قامت خمیده اش  به وضوح حس کرد.به سطل زباله رسید، کیسه دستش را پایین گذاشت و تا کمر داخل سطل دولا شد و کمی بعد با دو تکه کارتن و سه چهار تا بطری پلاستیکی بالا آمد و آن چه یافته بود را داخل کیسه کوچکش گذاشت و دوباره داخل سطل خم شد.این بار، آن چه با خود بالا آورد، یک ماشین اسباب بازی بود که یکی از چرخ های جلو را نداشت ولی ظاهراً که سالم بود. ماشین را کنار کودکش روی کالسکه گذاشت و رفت.پرسش های پسر کنجکاوم شروع شد، این خانم چرا دست توی سطل کثیف کرد؟ چرا ماسک و دستکش نداشت؟ مگر او نمی داند که سطل زباله کثیف است و نباید دست بزند؟ چرا آن ماشین را برداشت؟ چرا… و من که خودم همچنان در حیرت آن چه می دیدم، بودم، موجز و مختصر پرسش هایش را جواب دادم؛ دنبال وسایل بازیافتی می گردد، لابد ماسک و دستکش هایش تمام شده، نمی دانم مامان، حتماً می خواهد آن را بشوید و به بچه اش بدهد،… جواب ها فقط برای قانع کردن ذهن پر از سؤال کودکم بود، ولی خدا می داند که چقدر از دیدن این صحنه ناراحت شدم و در لحظه به همه عواملی فکر کردم که دست به دست هم داده اند تا یک مادر، این را به خودش بپذیرد که کودک دلبندش را در معرض این همه آسیب و آلودگی قرار دهد. این که مگر قرار نبود دستگاه های متولی برای پدیده نازیبای زباله گردی کاری کنند؟ این زباله ها چقدر درآمد دارد که خیلی ها حاضرند همه کثیفی هایش را به جان بخرند؟ خرید یک جفت دستکش مگر چقدر هزینه در بردارد که او حاضر است  دست بی محافظش را داخل سطلی ببرد که مطمئناً تیغ و خرده شیشه و هزار آلودگی دارد؟ و… یک بخش سؤال هایی بود که در ذهنم رژه می رفتند، اما آن چه بیشتر فکرم را مشغول کرد و سبب شد درموردش با شما صحبت کنم، آن ماشین اسباب‌بازی بود. در خیلی از کشورها، اسباب بازی های فرسوده تعمیر می شوند تا بچه ها یاد بگیرند که از هر وسیله ای باید حداکثر استفاده را ببرند و البته صرفه جویی هم آموزش داده می شود. در کنار این، همان طور که در خبرها می شنویم و می بینیم، هر از گاه جشنواره هایی برگزار می شود که در آن بچه ها بده بستان را تجربه می کنند، به این ترتیب که با رد وبدل کردن اسباب بازی های خود، وسیله جدیدی را به خانه می آورند که برایشان تنوع دارد و حتی گاه این کار در قالب بازارچه فروش انجام می شود و به این ترتیب بچه ها معامله را هم یاد می گیرند، اسباب بازی که لازم ندارند را می فروشند و با پولش آن وسیله ای که دوست دارند را با کمترین قیمت تهیه می کنند”. حرف هایش کاملاً منطقی بود و البته قابل تأمل! دستگاه های فرهنگی همچون فرهنگ و ارشاد اسلامی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سازمان های فرهنگی و اجتماعی شهرداری ها، شوراهای اسلامی،…. و حتی سازمان های مردم نهاد و تشکل های مردمی، هر کدام به سهم خود می توانند در تبیین این فرهنگ نقش آفرین باشند. فرهنگی که هم در این گرانی بازار اسباب‌بازی ها، صرفه جویی را به بچه ها بیاموزد، هم معامله را و صد البته بخشش و دل کندن از وسایل ارزشمندی که به آن ها علاقه دارند.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


برنا – مدیرکل دفتر امور شهری و شوراهای استانداری خراسان جنوبی گفت: ۱۶ دستگاه تنفسی

بیشتر

جم – امروز برای بررسی احوالات استان در سالی که گذشت سری به روزنامه های

بیشتر

چند روز پیش یکی از همکاران پزشک مطلبی برایم ارسال کرد که گویا قرار است

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت