در ماتم درختان این سرزمین

هرم پور – این روزهای آخر سال، این روزهایی که خارج از دغدغه ها و مشکلات، همه به انتظار بارقه های شادی و نشاط یک سال جدید نشسته ایم، دوبار چشم هایم پر از اشک شدند، به خلوتی رفتم و مثل درمانده ای که نمی داند به حال خودش گریه کند یا به حال روزگار، به حال مردم این کشور گریستم. یک بار وقتی هفته قبل طبق معمول برای گرفتن چند مجله ادبی و اجتماعی به یکی از مجله فروشی های شهر رفتم و آقای فروشنده گفت که به دلیل مشکلات اقتصادی، دیگر این مجله ها منتشر نخواهند شد، قلبم گرفت و اشکم درآمد. بار دیگر، چند روز بعد، وقتی طبق قرار معهود هر ماهه، به همراه خانواده برای یک تفریح یکی دو ساعته زیر درخت زیبای بادامی که سالهاست زینت بخش یک باغ و زمین در یکی از روستاهای اطراف بیرجند بود رفتیم و از آن درخت زیبا، جز شاخ و برگی بر زمین افتاده و تنه ای قطع شده و به یغما رفته هیچ نیافتیم. یادم آمد که دیروز، نیمه اسفند، روز درخت کاری بود. یادم آمد که عزیز دلسوز و باتجربه ای در رادیو می گفت که ایران، با بیش از دو هزار درخت کهنسال، کشور ی بی رقیب در تعداد درختان کهنسال در جهان است، یادم آمد که او می گفت بسیاری از این درخت ها در مناطق کویری ایران کاشته و نگه داشته شده اند، یادم آمد که هم ایشان می گفت وجود درخت کهنسال در یک منطقه، یعنی فرهنگ والای مردم یک سرزمین ، یعنی مهربانی های بی پایانشان نسبت به طبیعت، نسبت به آب، نسبت به درخت. و هم ایشان می گفت درخت های ایران هم اسیر بی تدبیری ها و کمبود بودجه هاشده اند، صدها قرقبان در سالهای قبل بازنشسته شده اند و سالهاست به دلیل کمبود اعتبارات، کسی جایگزینشان نشده و همان شده که قرقبان دلسوزی که ۱۵ هکتار زمین جنگلی را قرقبانی می کرده، حالا به دلیل کمبود نیرو و بودجه باید ۱۵۰ هکتار زمین و جنگل را قرقبانی کند! این اشک ها، این آه و افسوس و حسرت ها،بی دلیل نیستند. ما در سنین میانسالی، روزهایی را در نوجوانی به یاد داریم که ایام طلایی و رؤیایی رسانه های مکتوب بودند، و هر دل و قلبی، بهشت مجله و نشریه و روزنامه و کتابی بود. وروزهایی را به یاد داریم که درخت های بادام و آلو و سیب و هلو و گلابی، شاخه اندر شاخه، باغ ها را سایه می انداختند و شب و روز، اهالی با تختک هایی سرشار از آلوها و زردآلوها، تا به سحر زمزمه ی مهربان و شکر خدا داشتند، پوست می کندند و روی پشت بام هاشان، به امیدی خشک می کردند. سالها گذشته و به مدد بی تدبیری ها و تحریم ها و کمبودهای اعتباری و بودجه ای، نه درختی مانده که جانی شود در صفحه کتاب و روزنامه و مجله، و نه کتاب و روزنامه و مجله ای مانده که هر روز و هر هفته و هر ماه، برای مردم این سرزمین، ندای فرهنگ سر دهد و زمزمه محبت به طبیعت و مهربانی با درختان را به پدرها و مادرها و کودکان، یادآورد شود. درخت، حرمتی بیش از این دارد. حرمتی در مقام فرهنگ، حرمتی در جایگاه هنر، و مقامی به والایی ادبیات این سرزمین کهن. گوشه گوشه شهر، خیلی جاها، یواش یواش، مغازه هایی باز شده اند و درخت و هیزم و کُنده می فروشند، و در پناه بی خیالی های ما، قطعاً تند تند رونق خواهند گرفت و دمار از روزگار همه ی خاطره ها و عشق های دوران جوانی ما، و نای از نفس آینده ی طبیعت این استان و شهر خواهند ستاند. بیایید هرکدام، به سهم خود، یک دانه باشیم، دانه ای که گاهی در لفافه ی یک فریاد، در زمین دل این مردم کاشته شود، و آنان را نسبت به روزگار بی درختی حساس کند. بیایید هر کدام از ما، دانه ای به دست بگیریم و برای فردای این سرزمین، به امید درخت شدن آرزوهایمان، بکاریم. بیایید قدر درخت ها را بیشتر از آنچه ادعا می کنیم، بدانیم.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را درباره این سرمقاله به شماره ۰۹۳۰۴۹۴۳۸۳۱ ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


برنا – مدیرکل دفتر امور شهری و شوراهای استانداری خراسان جنوبی گفت: ۱۶ دستگاه تنفسی

بیشتر

جم – امروز برای بررسی احوالات استان در سالی که گذشت سری به روزنامه های

بیشتر

چند روز پیش یکی از همکاران پزشک مطلبی برایم ارسال کرد که گویا قرار است

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت