شاید شما هم جزو آن دسته باشید که صبحها هنوز چشمتان به هلال ماه است که صدای اولین بوقها از سرچهارراه مدرس، بلوار پیامبر اعظم یا جلو دادگستری بیخ گوشتان زنگ میزند. کافی است ده ثانیه چراغ قرمز سبز شود و اولین نفر کمی درنگ کند؛ موجی از بوقهای پیدرپی از پشت سر به راه میافتد. انگار قرار است فتحالفتوحی رخ بدهد و بوق، طبل جنگ این تحرک مردمی است! در بیرجند، شهر آرام و مهربان ما، بوق فقط یک ابزار هشدار نیست؛ تبدیل به نوعی زبان روزمره شده است. با بوق میگوییم “عجله کن!”، “حواست کجاست؟”، یا حتی “دمت گرم!”. گاهی هم نوعی تخلیه عصبی است؛ انگار هر مشکلی باشد، با یک فشار انگشت روی فرمان، قسمت عمدهاش حل خواهد شد. اما ریشه این رفتارها در چیست؟ بخشی از آن به کمصبری و بیحوصلگی ما برمیگردد. شاید هم حجم ترافیک که به لطف خیابانهای کمعرض و چهارراههای اغلب بدون میدان و چراغ هوشمند، چند سالی است مهمان دائمی شهر شده، بیتأثیر نبوده باشد. تاخیر کوتاهی، بهانهای میشود برای مسابقه بوقزدن. حتی گاهی کودکان هم از صندلی عقب ماشین لبخند میزنند که ببین، بابام هم بوق بلده! نکته جالب اینجاست که نه بوق اضافی مشکلی را حل میکند و نه حرص ما ترافیک را کاهش میدهد؛ بیشتر، نوعی سرگیجه صوتی تولید میکند و اعصاب همه را به بازی میگیرد. بعضیها برای چراغ دادن یا ابراز عصبانیت بوق میزنند، اما تجربه نشان داده، ادب رانندگی و چند ثانیه صبر بیشتر، فضای شهر را بسیار آرامتر و انسانیتر میکند. شاید وقتش رسیده همهمان یک بازنگری جدی کنیم؛ نه فقط به خاطر جریمه و قانون، بلکه به احترام اعصاب خودمان و شهروندان. بیرجند شهر ادب است، کاش این ادب را پشت فرمان هم حفظ کنیم. دفعه بعد که چراغ سبز شد و جلویی چند ثانیه ماند، به جای حمله با بوق، لبخند بزنیم و صبور باشیم؛ شاید این ابتکار، فرهنگ ترافیک شهر را آرامتر کند.

کاری – نشست خبری بزرگداشت هفته بهزیستی در خراسان جنوبی با حضور مدیرکل بهزیستی استان