فرصت خوب بودن مان، محدود است

گاهی برخی اتفاقات، آن قدر تکان دهنده اند که تو تا مدت ها نمی توانی از شوک ناگهانی آن، فاصله بگیری. اتفاق تلخی مثل مرگ غیرمنتظره یک دوست، همکار یا فامیل وابسته. فکرش را بکن، یک روز صبح، درست مثل همیشه، لباس به تن می کنی و راهی محل کار می شوی، برنامه های طول روز را با خودت بالا و پایین می کنی تا مهمترین ها را زودتر انجام بدهی و به قول برایان تریسی؛” قورباغه را قورت بدهی”! در افکار خودت غوطه وری که به اتاق کارت می رسی، آن چه را می بینی غیرمنتظره است، چهره های درهم و گرفته با دیده های گریان عده ای از همکاران، آن هم به خبر درگذشت یکی از هم اتاقی ها! شوکه می شوی، غمی وجودت را فرا می گیرد، میز کارش را نگاهی می اندازی و صندلی خالی اش، اشک را مهمان چشمانت می کند. یعنی او، هیچ گاه و در هیچ فرصت دیگری، بر روی این صندلی تکیه نخواهد زد. یعنی او تمام شد، بگو و بخندهایش، اخم و تَخم هایش، نگرانی هایش برای انجام دادن کارها، برنامه ریزی هایش برای روزهای بعد و… همه تمام شد، آن هم برای همیشه! تازه یادت می آید امروز قرار بود یک پرونده کاری را با هم به طور ویژه بررسی کنید، تا گره از کار ارباب رجوعی سِمِج باز نمایید…حالا با این کار مانده، چه می کنی؟! عادت اغلب ما یا بهتر است بگویم همه ما، این است، بروز چنین اتفاقاتی، چند روزی ذهن مان را درگیر می کند، کلی غصه می خوریم برای پدر، مادر، همسر و فرزندانش و حتی خودمان که از این پس با جای خالی اش در اتاق چه خواهیم کرد؟ در جمع همکاران، چند روزی صحبت هایی از آن سفرکرده، خُلق و خو و منش و نیکی هایش می شود، یکی می گوید، همین دیروز بود که بابت فلان موضوع، کلی خندیدیم، آن دیگری پیامکش را نشان می دهد و از قراری می گوید که برای فلان روز داشتند، یکی هم غصه دار جواب ردی است که در مطالبه پول به او داده، کسی هم در آن میان از تماس بی پاسخش می گوید که چون حدس می زده برای چه موضوعی است، ترجیح داده جواب ندهد، و… بعد از فروکش کردن این تب و تاب چند روزه، شاید به قول قدیمی ها، اثرات ناشی از” سردی خاک گور” ! همه چیز به حال قبل برمی گردد، زندگی روال عادی خودش را در پیش می گیرد، هر کس سراغ کارهای خودش می رود، و تنها داغی برای همیشه بر دل خانواده و نزدیکانش باقی می ماند! و ما گویی” مرگ فقط برای همسایه است” ، سرِ مان به کار خودِ مان گرم می شود و غافل می شویم از این که شاید ما جای او بودیم. احادیث، آیات، روایات و حتی ادبیات کهن فارسی، سرشار از هشدارها و اذکاری هستند که مدام شرایط مان را یادآوری می کنند تا حسابِ کار، دست مان باشد. « فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌ خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ استفاده کنید”. امام علی (ع)»«هر جا که باشید، ولو در حصارهاى سخت استوار، مرگ شما را در مى رباید. (نساء: ۷۸)»«موت، نزدیکترین چیزهاست به آدمى و او، او را دورتر از همه چیز قیاس می کند و چه جرأت عظیمى است که انسان دارد بر نفس خود، با وجود ضعف بنیه و خلقت، و فکر عاقبت نمى کند. پیامبر اکرم(ص) » « اى مردم! هر کس از مرگ بگریزد، به هنگام فرار آن را خواهد دید، اجل سر آمد زندگى و فرار از مرگ، رسیدن به آن است، چه روزگارانى که در پى گشودن راز نهفته ‏اش بودم اما خواست‌ِ خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هیهات! که این، علمى پنهان است. امام علی(ع) » « اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى داشت یا از مرگ گریزى بود، حتماً سلیمان بن داوود سزاوار آن بود. او، که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت به او عطا کرده بود، آن گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزى او تمام شد تیرهاى مرگ از کمان هاى نیستى بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالى گشت و خانه هاى او بى صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند. امام علی(ع) » و به راستی که مرگ، از رگ گردن به ما نزدیک تر است، در حالی که خیلی هامان حتی به آن فکر هم نمی کنیم، گواه این ادعا هم این است که همه ما به نوعی اتاق کارمان را ترک می کنیم که قرار است فردا برگردیم و کارهای مان را ادامه دهیم. هر روز صبح برای رسیدن به محل کار از خانواده به نوعی فاصله می گیریم که گویی بعد از پایان وقت کاری، دوباره آن ها را خواهیم دید. پاسخ خواسته های دیگران را در حالی به فرداها وعده می دهیم که قطعاً مطالبه های بعدی را خواهیم شنید، در مورد دیگران به نوعی صحبت می کنیم و همدیگر را به شکلی قضاوت می کنیم که انگار همیشه در کنار هم خواهیم ماند…واقعیت این است، خیلی هامان برای رفتن، آماده نیستیم اما روزی شاید دور، شاید نزدیک، باید کوله بارمان را برداریم و کارهای مانده را بگذاریم و برای همیشه برویم. راستی، حالا که فرصت ها این قدر زود می گذرند، حالا که از یک لحظه بعدمان خبر نداریم، حالا که می دانیم شمارش معکوس پیمانه عمرمان از همان لحظه تولد شروع شده، بهتر نیست کمی بهتر باشیم. باور کنیم، دنیا جای خوبی برای رندگی است، ما می توانیم از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم، با هم خوب باشیم تا وقتی تقدیر چنان رقم خورد که دیگر نباشیم، جای خالی مان با هیچ چیزی پر نشود و به قول سنایی؛
با همه خلق جهان گر چه از آن / بیشتر بی‌ره و کمتر به رهند / تو چنان زی که بمیری برهی/ نه چنان چون تو بمیری برهند”! (لطفاً نظرات و پیشنهادات خود درباره این سرمقاله را از طریق ۰۹۹۲۲۱۳۴۲۸۷  اعلام یا ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


برنا – مدیرکل دفتر امور شهری و شوراهای استانداری خراسان جنوبی گفت: ۱۶ دستگاه تنفسی

بیشتر

جم – امروز برای بررسی احوالات استان در سالی که گذشت سری به روزنامه های

بیشتر

چند روز پیش یکی از همکاران پزشک مطلبی برایم ارسال کرد که گویا قرار است

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت