زندگی بدون تاریخ

هرم پور

دیروز یکشنبه بود؛ نهمین روز از نهمین ماه از نود و نهمین سالی که از آغاز قرن چهارده خورشیدی گذشته است. نمی دانم آیا صد سال قبل یعنی وقتی خورشید صبح نهمین روز از نهمین ماه سال ۱۲۹۹ شمسی در یکی از شهرهایی که امروز جزئی از خراسان جنوبی هستند طلوع کرده، مثل این روزها همگی در تب و تاب بوده اند؟ دلهره ی ثبت بعضی تاریخ های تولد، تاریخ های ازدواج، تاریخ های نامزدی یا نوشتن نامه ای برای عزیزشان به تاریخ ۱۳۹۹.۹.۹ را داشته اند؟ پول خرج می کرده اند و جشن می گرفته اند؟ و اساساً ۱۳۹۹.۹.۹ را آغاز یک فصل جدید از زندگی شان می دانسته اند؟ چرا؟ واقعیت این است که مبارکی و یُمن هر تاریخی، به همت ها، اراده ها و تلاش های خود ما بستگی دارد. زمان و تاریخ شاید از دست تقدیر ما انسان ها چون ماهی، هر دَم به سمت و سویی بلغزد، اما رویدادهایی را که در بستر زمان می گذرند، فقط و فقط توسط ما و فعالیت ها و حرکت هایمان رقم زده می شوند. پس مبارکی و شیرینی زمان، به رویدادهایی بستگی دارد که در گذر زمان و البته به دست ما آفریده می شوند. انسان واجد ظرفیت هاییست که باید در طول زندگی آنها را بشناسد، پرورششان بدهد، از آنها استفاده کند، به دیگران هدیه شان کند و از آن برای ساختن روزهای بهتر برای خودش و اطرافیانش استفاده کند. روزها فقط بهانه ای بیش نیستند. امروز می خواهم به جای سرمقاله هایی که گاهی حسابی سرتان را به درد می آورد و حتی گاهی نشئه «امید» را هم از دلهایتان می گیرد، شما را به خواندن چند مطلب زیبا درباره ی حقیقت و آینده زندگی میهمان کنم. «گرچین رابین» در کتاب «پروژه شادی» نوشته: «صبح یکی از روزهای آوریل که هیچ تفاوتی با روزهای دیگر نداشت، ناگهان به چیزی پی بردم. من با ریسک هدر دادن زندگی ام روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکی پس از دیگری می گذرند. از خودم پرسیدم اما من از زندگی چه می خواهم؟ خب. می خواهم شاد باشم. اما هرگز به اینکه چه چیزی مرا خوشحال می کرد فکر نکرده بودم. من افسرده یا گرفتار بحران میان سالی نبودم. اما از دل مردگی رنج می بردم». چسبیدن به تاریخ، دلمردگی می آورد. اگر این سالها نام کتاب «ملت عشق» را شنیده اید حتماً نام نویسنده اش یعنی خانم «الیف شافاک» را هم به یاد می آورید. در این کتاب یک پاراگراف خیلی زیبا نوشته شده. نویسنده می گوید: «تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگی مان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم، تقدیرم این بوده، نشانه جهل است. تقدیر همه ی راه نیست. فقط تا سر دوراهی است. گذرگاه، مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راههای فرعی است که دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آن.» «اروین دیالوم» هم در کتاب «خیره به خورشید» می نویسد:«بسیاری از افراد معتقدند هنگام مواجهه با مرگ، تغییرات ماندنی و چشمگیر در آنها بیشتر می شود. وقتی حدود ده سال روی بیمارانی که به علت سرطان رو در روی مرگ قرار گرفته بودم کار کردم، متوجه شدم بسیاری از آنها به جای اینکه تسلیم یأس و نا امیدی بشوند، به نحو شگفت انگیز و مفیدی متحول می شوند، زندگی خود را با رعایت حق تقدم ها دوباره برنامه ریزی می کنند، و دیگر به چیزهای بی اهمیت بها نمی دهند. قدرت نه گفتن پیدا می کنند و کارهایی را که واقعاً دوست ندارند انجام نمی دهند.با افرادی که دوستشان دارند صمیمانه تر ارتباط برقرار می کنند. آنها از حقایق اساسی زندگی، تغییر فصول، زیبایی طبیعت، از صمیم قلب قدردانی می کنند. حتی بعضی افراد با نگاه جدیدی که به زندگی پیدا کرده بودند می گفتند ترس آنها از مردم کمتر شده است. قدرت ریسک بیشتری پیدا کرده اند و از بابت طرد شدگی، کمتر نگرانند. یکی از بیمارانم اظهار نظر خنده داری می کرد. او می گفت سرطان، روان رنجوری را درمان می کند. بیمار دیگر می گفت حیف که تا حالا منتظر ماندم، حالا که سراسر بدنم را سلول های سرطانی فرا گرفته اند، تازه یاد گرفتم چطور زندگی کنم» این روزها از خیلی هایی که در تب و تاب۱۳۹۹.۹.۹ بودند می پرسیدم چرا؟ و آنها می گفتند «چون رُند است، چون می تواند اثر گذار باشد، چون برایمان جالب است، چون در تاریخ می ماند.چون…» می پرسیدم «چه اثری»؟ و معمولاً یا پاسخی نداشتند یا پاسخ هایشان واقعاً قانع کننده نبود. حالا می خواهم از شما خواننده عزیز بپرسم: چرا؟ واقعاً چرا رُندی یک تاریخ، اینقدر برایمان مهم می شود؟ چه «اصل هایی» را در زندگی به تدریج و آرام آرام از دست داده ایم که به ذلتِ چسبیدن به «فرع ها» تن می دهیم؟ زندگی خیلی خیلی ارزشمند تر از آن است که حتی درباره ی این طور چیزهایی فکر کنیم، دغدغه اش را داشته باشیم و یا حتی افسوسش را بخوریم. افسوس واقعی به قول «فرید بکمن» نویسنده کتاب «مردی به نام اُوِه» این است که :«یکی از دردناک ترین لحظه ها در زندگی، احتمالاً لحظه ای است که آدم می بیند سالهای پیش رو، کمتر از سالهای پشت سرش هستند». حسرت تاریخ ها را نخوریم، به جایش، حسرت لحظه ها و عمر از دست رفته مان را بخوریم و البته بیشتر تلاش کنیم. بیایید باور کنیم زندگی حتی بدون تاریخ هم می تواند در جریان باشد.
(لطفاً نظرات و پیشنهادات خود را درباره این سرمقاله به شماره ۰۹۳۰۴۹۴۳۸۳۱ ارسال بفرمایید)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


برنا – مدیرکل دفتر امور شهری و شوراهای استانداری خراسان جنوبی گفت: ۱۶ دستگاه تنفسی

بیشتر

جم – امروز برای بررسی احوالات استان در سالی که گذشت سری به روزنامه های

بیشتر

چند روز پیش یکی از همکاران پزشک مطلبی برایم ارسال کرد که گویا قرار است

بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


فرم

فرم گزارش اشکال در سایت